loading...
وب سایت شخصی سعید دقتی فر
سعید دقتی فر بازدید : 26 جمعه 13 آذر 1394 نظرات (0)

چگونه حامله شویم

تخمک گذاری چیست؟تخمک گذاری به زمانی گفته می شود که یک تخمک (یا در برخی موارد نادر بطور طبیعی بیشتر از یک تخمک) از تخمدان آزاد می شود و این زمان را “دوره باروری” در سیکل قاعدگی می نامند. هر ماه، یک تخمک در درون تخمدان شما به بلوغ می رسد. هنگامی که اندازه آن به حد معینی رسید، تخمک از تخمدان آزاد شده و درونِ لوله های فالوپ، به طرف رحم حرکت می کند.اینکه در هر بار، کدام تخمدان یک تخمک آزاد می کند، نسبتا نامشخص است.آنچه مشخص است این است که وظیفه تخمک گذاری در سیکلهای قاعدگی به صورت منظم و یکی در میان، بین تخمدانها تقسیم نمی شود.

 

ادامه مطلب را در ادامه مطلب بخوابید...

سعید دقتی فر بازدید : 70 پنجشنبه 07 خرداد 1394 نظرات (0)

باسلام ، مطمئن هستم که خیلی شما از شما دوست دارید که عکس های خودتون رو یا برخی از عکس ها رو به حالت نقاشی مداد تبدیل کنید و از اون در شبکه های اجتماعی استفاده کنید و یا پرینت بگیرید و به دوستای خودتون بگید که خودتون با دست کشیدید! حالا بیخیال بحث های خارج از موضوع بریم سراغ آموزش.

 

سطح آموزش ابتدایی هست و زمان لازم برای انجام دادن کمتر از 2 دقیقه هست.

گام اول

عکسی رو که میخواهید به نقاشی تبدیل کنید رو با فتوشاپ باز کنید. توجه داشته باشید که عکس باید مناسب این کار باشد چون هر عکسی به نقاشی تبدیل نمیشه ، البته شدن اش رو میشه ولی تو کیفیت کار اثر خواهد گذاشت. ( من از عکس افشین برای این آموزش استفاده میکنم )

عکس افشین خواننده

گام دوم

بر روی لایه  Background کلیک کنید و مسیر Filter->sharper->sharper more رو برید. سپس تصویر رو به سیاه و سفید تبدیل کنید. ( برای اینکار کافیست ctrl+shift+u را بزنید ).

 

گام سوم

حالا از لایه بکگراند یک کپی بگیرید ( ctrl+j ). لایه جدید ساخته شده را انتخاب کنید و ctrl+i رو بزنید تا تصویر حالت invert به خودش بگیره. ( بعد از انجام این مراحل تصویر شما باید حالتی مشابه به شکل زیر داشته باشد )

آموزش فتوشاپ invert

حال لایر مد را بر روی Color Dodge تنظیم کنید (مطابق شکل زیر). عکس شما باید الان سفید شده باشد!

لایر مرد Color Dodge

گام چهارم

به مسیر Filter->Blur->Gaussian Blur برید. اگر میخواهید از عکس پرینت بگیرید Radius رو زیر 20 تنظیم کنید ( بسته به تصویر خودتون ) در غیر اینصورت برای عکس با جزئیات بیشتر می تونید از مقدار بیشتر استفاده کنید. من از 8 استفاده کردم!

عکس افشین به صورت نقاشی

تصویر بالا نتیجه کار خواهد بود ! البته من بخش های اضافی رو سفید کردم و با استفاده از ابزار Burn Tool در بعضی از قسمت ها رنگ بندی هاشون رو پر رنگ تر کردم. حتی میشد این طرح رو به صورت نقاشی رنگی تبدیل کرد ولی برای اینکه آموزش سخت نشه همینجا دیگه تموم میکنم و در آینده به صورت رنگی اش رو هم آموزش خواهم داد که پیش نیازش یادگرفتن این مطلب هست.

 

توجه : باز هم میگم برای اینکه خروجی کارتون خوب باشه باید از عکس با کیفیت مناسب و همچنین دارای شرایطی که برای به نقاشی تبدیل شدن مناسب باشه استفاده کنید. درضمن برای بار اول شاید کمی طول بکشه انجام مراحل ولی از دفعات بعدی خواهید توانست در کمتر از 2 دقیقه هر تصویری رو به نقاشی تبدیل کنید. البته روش های دیگری هم وجود داشتن ولی خب به نظر من این راه ساده ترین بود. امیدوارم که براتون مفید بوده باشه

سعید دقتی فر بازدید : 109 دوشنبه 20 بهمن 1393 نظرات (0)

مريخ از نظر فاصله از خورشید چهارمين سياره منظومه شمسی است. مريخ يكي از همسايه هاي ديوار به ديوار زمین در فضا است! مريخ هم مثل بقيه اجزای منظومه شمسي، 4.6 ميليارد سال پيش متولد شده است. اندازه مريخ نصف اندازه زمين است.

محل قرارگیری مریخ در منظومه شمسی

سطح مريخ

سطح مریخسطح مريخ خشك و سنگي و پوشيده از خاك غني از آهن است. سطح مريخ دارای اشکال مختلفي است كه در روي زمین هم وجود آنها عادی است. اين اشکال شامل دشت ها، دره ها، آتشفشان ها، يخ هاي قطبي، آبراه ها و دره هاي تنگ مي شود. اما حفره هايي كه در روي سطح مریخ ديده مي شود، در روي زمين نادر است.

دانشمندان شواهد محكمي پيدا كرده اند كه نشان مي دهد  زماني آب روي سطح مريخ جاري بوده است.

 

شکل های روی مریخ

 

اندازه

 

نسبت اندازه های زمین و مریخمريخ حدود 4222 مايل (6790 كيلومتر) قطر دارد. اين رقم 53 درصد يا  كمي بيش از نصف قطر زمين است.

 

 

 

 

 

 

 

 

تركيب سياره اي

 

دانشمندان هنوز مطلب زيادي درباره مريخ نمي دانند. يك روش خوب براي مطالعه مریخ، كار گذاشتن شبكه اي از گيرنده هاي حركتي به نام سيسمومتر روي سطح مريخ است. اين ابزار، حركات كوچك روي سطح را اندازه گيري مي كند. دانشمندان اين ابزار را به كار مي گيرند تا درباره لايه هاي زيرين هم اطلاعاتي به دست آورند. محققان از اين تكنيك معمولاً براي مطالعه داخل زمين استفاده مي كنند.

 

دانشمندان چهار منبع كسب اطلاعات درباره داخل مريخ دارند. 1- محاسبه تراكم، جرم، نیروی جاذبه و مواد در حال گردش سياره. 2- دانش به دست آمده درباره سياره هاي ديگر. 3- تجزيه و تحليل شهاب سنگ هايي كه روي زمين مي افتند 4- داده هايي كه به وسیله سفينه هاي فضايي در حال گردش جمع آوري مي شود. به اين ترتيب دانشمندان فكر مي كنند كه مريخ شايد مثل زمين سه لايه اصلي داشته باشد.

 

جرم و تراكم و نيروي جاذبه

 

جرم مریخجرم مريخ 6.42X1020 كيلوگرم است. اين رقم يك نهم جرم زمين است. تراكم مريخ حدود 3.933 گرم بر سانتي متر مكعب است. اين رقم 70 درصد تراكم زمين است. چون تراكم مريخ خيلي كمتر از تراكم زمين است، نيروي جاذبه در سطح مریخ فقط 38 درصد تراکم زمين است. يعني وزن يك شخص 100 پوندي (45 کیلوگرمی) روي مريخ 38 پوند (17 کیلوگرم) مي شود. اگر شخصي در مريخ سنگي را از ارتفاع به پايين بيندازد و همین سنگ را از ارتفاع روی زمین بیندازد، این سنگ کندتر از مریخ، روي زمين رها می شود.

 

 

مدار مريخ

 

مدار مریخمثل همه سیارات منظومه شمسي، مريخ هم در مداری بيضي شكل دور خورشيد مي گردد. ولي مدار آن بيشتر از بقيه سياره ها (پلوتون استثنا است البته اگر واقعاً سياره باشد) حالت بيضي شکل دارد. وقتي فاصله مريخ تا خورشيد به كمترين میزان می رسد، اندازه آن 206620000 كيلومتر می شود و وقتي فاصله اش به بيشترین حد می رسد، میزان آن 249230000 كيلومتر می شود.

 

فاصله بين زمين و مريخ هم به موقعيت دو سياره در مدارشان بستگي دارد. موقعي كه اين فاصله كم است میزان آن به 54500000 كيلومتر مي رسد و وقتي فاصله زياد است به 401300000 كيلومتر بالغ مي شود.

 

كجي محور مريخ، مثل زمين، باعث مي شود مقدار نور خورشيدي كه روي بخش هاي مشخصي از سياره مي افتد در طول سال خيلي متفاوت باشد. در نتيجه مريخ هم مثل زمين فصل دارد.

 

طول روز و سال در مريخ

 

مثل زمين، مريخ هم از غرب به شرق حول محورش مي چرخد. روز خورشيدي روي مريخ 24 ساعت و 39 دقيقه و 35 ثانيه است. اين مدت، مدت زماني است كه در آن مريخ يك بار دور خودش می چرخد. يك روز زميني 24 ساعت طول مي كشد. يعني هر روز روي مريخ 1.03 روز زميني طول مي كشد.

 

يك سال روي مريخ 687 روز زميني به طول مي انجامد. اين زمان مدتي است كه مريخ يك بار دور خورشيد مي گردد.

 

دما

 

متوسط دماي سطح مريخ 81- درجه فارنهايت (63- درجه سانتي گراد) است. تنوع دما از 68 درجه فارنهايت (20 درجه سانتي گراد) تا 220- درجه فارنهايت (140- درجه سانتي گراد) متغير است. مريخ خيلي سردتر از زمين است.

 

هنگامي كه جو گرد و غبار زيادي دارد، دماي جو مي تواند گرم تر از حد طبيعي شود. چون گرد و غبار نور خورشيد را جذب مي كند و سپس بيشتر گرماي به دست آورده را به گازهاي جو انتقال مي دهد.

 

صورت ماه

 

صورت انسانی مریخعكسي كه به وسيله ناسا گرفته شده به خاطر وجود سنگ ها و ساير اشکال زمين شناسي بر روي سطح مريخ نشان مي دهد كه مريخ شبيه به صورت يك بشر است.

 

 

ماه هاي مريخ

مريخ دو تا ماه دارد. فوبوس و ديموس. آنها احتمالاً سيارك هايي هستند كه به مدار مريخ كشيده شده اند.

 

لایه های مریخ

لایه های تشکیل دهنده مریخ

 

پوسته: دانشمندان حدس مي زنند كه متوسط ضخامت پوسته مريخ 30 مايل (50 كيلومتر) است. احتمالاً ضخامت پوسته در شمال باريك تر از جنوب است.

 

بيشتر پوسته شايد از يك سنگ آتشفشاني به نام بازالت تشكيل شده باشد كه غني از آهن است. وجود بازالت در پوسته زمين و ماه هم عادی است. بعضي از سنگ هاي پوسته اي مريخ، به ويژه در نيمكره شمالي ممكن است شكلي از "آندزيت" (andesite) باشد كه نوعي ديگر از سنگ آتشفشاني است كه باز هم در روي زمين يافت مي شود.

 

تفاوت آندزيت با بازالت در اين است كه آندزيت سيليكات دارد ولی بازالت ندارد. سيليكات از سيليكون و اكسيژن تشكيل شده.

 

گوشته (mantle): تركيبات تشکیل دهنده مريخ مشابه گوشته زمين است و عمدتاً از سيليكون، اكسيژن، آهن و منيزيوم تشكيل شده. منبع گرماي داخل مريخ شايد مشابه منبع گرماي داخل زمين باشد. اين گرما از شكستن هسته اتم هاي عناصري مثل اورانيوم، پتاسيم و توريوم ناشي مي شود. به خاطر گرماي راديو اكتيويته، متوسط دماي گوشته مريخ ممكن است 2700 درجه فارنهايت (1500 درجه سانتي گراد) باشد.

 

هسته: احتمالاً هسته مريخ از آهن، نيكل و سولفور تشكيل شده. تراكم مريخ اشاراتي به اندازه هسته آن مي كند. تراكم مريخ كمتر از تراكم زمين است. بنابراين شعاع هسته مريخ بايد كوچك تر از شعاع هسته زمين باشد. شعاع هسته مريخ شايد بين 900 و 1200 مايل (1500 و 2000 كيلومتر) باشد. برخلاف زمين كه بخشي از هسته اش مذاب است، ممكن است كه هسته مريخ جامد باشد.

 

دانشمندان حدس مي زنند كه هسته مريخ جامد باشد چون كه مريخ حوزه مغناطيسي قابل توجهي ندارد. حوزه مغناطيسي اثری است كه يك شيء مغناطيسي در نواحی اطرافش به جا مي گذارد. وجود حركت در داخل هسته مذاب سياره، هسته را شيئي مغناطيسي مي كند. اين حركت در هسته مذاب هم با چرخش سياره ايجاد مي شود.

 

بعضي از داده ها از وجود سنگ هاي مغناطيسي قوي تر در ميان سنگ هاي قديمي مريخ حكايت دارد. بنابراين شايد در گذشته هاي دور داخل مريخ داغ تر بوده و اين سياره هسته مذاب داشته است.

 

جو

 

جو مریخمريخ جو خيلي باريكي دارد. اين جو از 95.3 درصد دي اكسيد كربن، 2.7 درصد نيتروژن و 1.6 درصد آرگون، 0.07 درصد مونوكسيد كربن و 0.03 درصد بخار آب تشكيل شده. جو مريخ نسبت به جو زمين كه 21 درصد اكسيژن دارد، اكسيژن خيلي كمتري دارد. ميزان اكسيژن در مريخ فقط 0.13 درصد است.

 

در سطح مريخ فشار جوي 0.7 درصد فشار جو در سطح زمين است. وقتي روي مريخ فصل ها تغيير مي كنند، فشار جوي در سطح آن 20 تا 30 درصد تغيير مي كند. اين به بيضي بودن زياد مدار مريخ برمي گردد. مريخ در طول زمستان نسبت به تابستان حدود 20 درصد به خورشيد نزديك تر است. به خاطر همین در يك سال مريخي، كلاه قطبي شمالي نسبت به كلاه قطبي جنوبي دي اكسيد كربن بيشتري جذب مي كند.

 

ذخاير زيادي از دي اكسيد كربن يخ زده در قطب هاي شمال و جنوب مريخ وجود دارد. در طول فصل گرما بخشي از كلاه قطبي ذوب مي شود و دي اكسيد كربن آزاد مي شود. در طول فصل سرما بخشي از كلاه قطبي يخ مي زند و دي اكسيد كربن جو كم  مي شود.

 

مقدار زيادي ذرات گرد و غبار معلق در جو مريخ وجود دارد. اين ذرات كه حاوی مقدار زيادي اكسيد كربن است، نور آبي را جذب مي كند. بنابراين آسمان آبي كمي دارد و رنگش به صورتي-زرد مي زند.

 

ابرهاي مريخ

 

در جو مريخ ابرهاي باريكي كه از ذرات دي اكسيد كربن يخ زده تشكيل شده اند مي توانند در عرض هاي جغرافيايي بالا شكل بگيرند. علاوه بر ابرها وجود مه رقیق و ذرات يخ آب هم در مريخ معمول است. مه و بخار مخصوصاً در اول صبح معمول است. در اين زمان دما به كمترين ميزان خود می رسد و بخار آب بيشتر به هم فشرده مي شود.

باد و توفان هاي گرد و غبار

در مريخ فشردگي يا تبخير دي اكسيد كربن در قطب ها، گردش هوا را تحت تأثير قرار مي دهد. موقعي كه زمستان شروع مي شود، دي اكسيد كربن جو در قطب ها به هم فشرده مي شود و بيشتر دي اكسيد كربن به قطب ها مي رود تا در آنجا مستقر شود. موقعي كه بهار از راه مي رسد، برفك دي اكسيد كربن تبخير مي شود و در نتيجه گاز از  قطب ها به جاهاي ديگرجريان پيدا مي كند.

بيشتر بادهاي روي سطح مريخ آرامند و سرعت هايي در حدود شش مايل در ساعت (10 كيلومتر در ساعت) دارند. بادهاي تندي با سرعت 55 مايل در ساعت (90 كيلومتر در ساعت) هم مشاهده شده اما به هر صورت اين تندبادها هم نسبت به بادهايي با همان سرعت در زمين نيروي خيلي كمتري دارند و اين به خاطر تراكم كمتر جو مريخ است.

مریخ

جو سیاره مریخ هم مثل جو زمین ابرهایی دارد و یک رسوب یخ نیز در قطب شمالش وجود دارد

بادهاي كوچك و چرخان مي توانند گرد و غبار را از سطح مريخ بلند كنند. اين بادها توفان هاي كوچك ولي موذی ای مثل ترنادو درست مي كنند. توفان هاي گرد و غباري بزرگ وقتي به وجود مي آيد كه باد گرد و غبار را به سمت بالای جو مي برد. گرد و غبار نور خورشيد را جذب مي كند و هواي اطراف را گرم مي كند. هنگامي كه گرماي هوا بيشتر مي شود، بادهاي بيشتري به وجود می آید و گرد و غبارهاي بيشتري را بالا مي برد. در نتيجه توفان قوي تر مي شود.

 

توفان هاي گرد و غبار با مقياس هاي بزرگ تر، مي توانند منطقه اي به وسعت بيش از 200 مايل (320 كيلومتر) تا چند هزار كيلومتر را در بربگيرند. بزرگ ترين توفان ها ممکن است تمام سطح مريخ را بپوشانند. اين توفان ها اندازه غير معمولي ندارند ولي ممکن است چند ماه به طول انجامند. قوي ترين توفان ها تقريباً تمام سطح مريخ را از نظرها پنهان مي كنند. چنين توفان هايي در سال 1971 و 2001 رخ دادند.

 

هر موقع مريخ بيشتر به خورشید نزديك مي شود، توفان هاي گرد و غبار معمول تر مي شود. دلیل این که در اين شرايط توفان های بيشتری رخ مي دهند این است كه خورشيد جو مریخ را بيشتر گرم مي كند.

 

چرا رنگ مريخ سرخ است؟

اگر از زمين نگاه كنيم، رنگ مريخ نارنجي مايل به قرمز براق و روشن است. اين رنگ به خاطر اين است كه خاك مريخ از مواد معدني غني از آهن تشكيل شده. اين رنگ همچنين شبيه به رنگ زنگ زدگي است كه به خاطر تركيب آهن و اكسيژن است.

مریخ

برخلاف زمین، در سطح مریخ آب مایع وجود ندارد. رنگ نارنجی مایل به قرمز مریخ از مقدار زیاد آهنی که در خاکش وجود دارد ناشی می شود. عکس از سایت ناسا

سعید دقتی فر بازدید : 333 جمعه 27 تیر 1393 نظرات (0)

هرزگی مد روز گشته است... دختران به تن فروشیشان میبالند پسران به فروش ناموس و شرف....اینجا بی غیرتی مردانگیست و هرزگی هم ناز دخترانه...بیخیال،،،،، اینها گفتنش جرم است... اما شما مایلید بگویید من امل و عقب افتاده ام اما آرزوی اینکه لحظه ای با من باشی را بر قلبت میگذارم....

سعید دقتی فر بازدید : 834 یکشنبه 08 تیر 1393 نظرات (1)

1-عکس هایی که از درفش های ایران آورده شده است لزوماً در کل دوران مشخص شده جاری نبوده اند و شاید متعلق به یک دوره ی خاص از آن دوران باشند.

2- برخی از درفش ها از روی گفته ها و منابع تاریخی بازسازی شده اند و مطمئنا درفش ها به همین شکلی که در عکس ها تصویر شده اند ، وجود نداشتند(برای مثال درفش اشکانیان)                           دوره اساطیری


motfcpwlorospvjmxwt0.jpg

هخامنشیان
8sm6uv10ea0fis5c88b7.jpg

کوروش بزرگ
hgbp3e2ouklgwxcqymr.jpg

دیگر درفش های هخامنشی
7fd4hspuejzm52os5hpu.jpg

بقیه در ادامه مطلب

سعید دقتی فر بازدید : 246 پنجشنبه 08 خرداد 1393 نظرات (0)

                                   

سلام

.اسم من مازیار 18 سال دارم شاید بگید این بچه چی میدونه ازعشقوعاشقی ولی باید بگم 

 

من 

عاشق نمیشم اما اگه بشم بدجور عاشق میشم.میرم سراصل مطلب.درست 5سال پیش یه خانواده 


ی نچندان مذهبی یه خونه تو کوچمون گرفتن 5نفر بودن 3تا دخترباپدرومادریکی 

ازدخترا20سال 

داشت یکی دگه15واون یکی12  دیگه کوچه ی ماپر دختر شد6تا پسر بودیم 8تا دختر فرداش 

رفتم کوچه برای بازی داشتم با بچها فوتبال بازی میکردم.که دخترای کوچه هم سروکلشون 

پیداشد که چشمم به یکی افتاد  که چی بگم.اونقدر ناز بود که باور نمیکنید. دخترا که بعضی 

هاشونم باهام فامیل بودن اونو باماآشناکردن خلاصه فهمیدم اسمش نیوشاست اون روز گذشت 

شب شد باورتون میشه بگم شبو اونقدر بهش فکر کردم که هوا روشن شد.فردا که رفتم کوچه 

دیدم چه بزن برقصی راه انداختن بافامیلاشون تو حیاطشون  از اون روز همه میگفتن اینا 

خانواده 

خوبی نیستن ولی ازنظر من اونا بهترین کارو می کردن. بیخیال غموغصه آدمای باحالی بودن اما 

کارم سخت شد.رفته رفته بانیوشا خودمونی شدم منم به خودم خیلی میرسیدم اصلا متحول شده 

بودم  خیلی ازپسرا دوسش داشتن البته تو کوچه ی ما فقط من عاشقش بودم اون با هیچکس 

دوست نمی شد ولی بامن خوب بود.یه روز  توکوچه باهم حرف میزدیم که از پشت صدام زدن 

برگشتم که ببینم کیه یکدفعه یه مشت بکمرم خورد

برگشتم دیدم نیوشا داره می خنده بعدش منم باخنده گفتم که چی بشه،ولی اون 

همش میخندید منم بشوخی یهویی مشت آرومی زدم به دستش که خیلی دردش گرفت.نشست و 

بخودش می پیچید به خودم گفتم خاک توسرت یابوعلفی اخه چرا اینکارو کردی.نشستم کنارش 

روزمین کناردیوار دستاشو گرفتم یه حسی بهم دست داد که تو تمام عمرم احساس نکرده بودم و 

نمیکنم ،کم مونده بود قلبم واسته.گفتم چی شد؟ می ترسیدم که گریه کنه ولی سرشو بلند 

کردوباخنده گفت خیلی خنگی تاحالا هیچ فشی اینقدر خوشحالم نکرده بود.بالحن قشنگی گفت 

انتقام اینو میگیرم.......        بقیه در ادامه مطلب

 

سعید دقتی فر بازدید : 563 پنجشنبه 08 خرداد 1393 نظرات (0)
من ... و ١٧ سالمه! من ادمى بودم كه به هيچكس تا همين 


شش ماه پيش دل نبستم! 


به طور اتفاقى يكى از اشناهاى دوستمو كه اسمش امير بودو 


ميشناختم! بعضى وقتا ميديدمش اما اصلا ازش خوشم 

 

نميومد! تا اينكه بعد چندوقت توى نت پيداش كردم!  
 
 
 
بقیه در ادامه مطلب
 
سعید دقتی فر بازدید : 578 پنجشنبه 08 خرداد 1393 نظرات (0)

سلام


داشتم از راه مدرسه به خانه میامدم که متوجه ی پسر شدم که به 

 


دنبالم 


افتاد اولش مثل بچه ها تند تند عرق میکردم تا رسیدم سرکوچمون 


شمارشو بایه دست گل تحویل داد اولش دوستداشتم پارش کنم ولی 


بعدش 


به خودم گفتم نه بزار زنگ بزنم بهش زنگ زدم باهام ابزارعلاقه 


کردیم


بقیه در ادامه مطلب

سعید دقتی فر بازدید : 166 پنجشنبه 08 خرداد 1393 نظرات (0)

سلام به همه کاربران عزیز دقتی دات آی آر  

بعضی از وبلاگ نویسان و صاحبان وبسایت شاید یکی از مشغله های ذهنیشون کسب درامد از طریق اینترنته که میتونه از طریق پاپ اپ هایی که الان خیلی جا افتاده وتبلیغات باشه 

اما شما میتونید بدون هیچ هزینه ای فروشگاه شارژ اینترنتی داشته باشین!!! اره درست گفتم بدون هیچ هزینه ای!!

شما میتونید یه فروشگاه اینترنتی رایگان داشته باشین و این فروشگاه نیاز به پشتیبانی هم نداره شما فقط تو سایتی که در زیر بهتون معرفی میکنم عضو میشین و فروشگاهتونو دریافت میکنین!!!

قبلش لازمه براتون توضیحاتی بدم . ایجاد فروشگاه بصورت مجزا نیاز به ثبت دامنه و هزینه گزاف برای ساخت فروشگاه میباشد که حداقل بالای 500 هزار تومنه!! و شما باید فروشگاهتونو پشتیبانی کنید و مقدار زیادی سرمایه گزاری کنید تا شارژ خریداری شده از حسابتون کم بشه و دردسرهای زیادی داره و اونوقت شما میتونید از هر 1000 تومن شارژ 40 تومن سوذ داشته باشین

اما این فروشگاهی که من قصد معرفیشو دارم از هر 1000 تومن 20 تومن شما سود میکنین درسته سودش نصف میشه اما نه درد سر پشتیبانی و پلیس فتا و... رو داره نه نیاز به سرمایه برای راه اندازی فروشگاه و سرمایه گزاری داره و افرادی که اصلا تخصص هم ندارن میتونن فروشگاه ایجاد کنن

خب کاری نداره میرین تو سایت زیر و نام کاربری انتخاب میکنین و فروشگاهتون ایجاد میشه و میرین حالشو ببرین و مارو هم دعا کنین

ایجاد فروشگاه   

 

 

 

 

خب دیگه فروشگاهتون ایجاد شد والان میتونید هرجایی برین تبلیغ کنین تو سایت خودتون تو شبکه اجتماعی و.... 

فروشگاه من هم اینه! 

 

 

 

 

سعید دقتی فر بازدید : 280 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (2)

داستان جالب و خنده دار ایرانی ها در اون دنیا....

ایرانی ها در اون دنیا


میگن یه روز جبرئیل میره پیش خدا گلایه میکنه که:

آخه خدا، این چه وضعیه آخه؟ ما یک مشت ایرونی داریم توی بهشت که فکر میکنن

اومدن خونه باباشون! به جای لباس و ردای سفید،

همه شون لباس های مارک دار و آنچنانی میخوان! هیچ کدومشون از بالهاشون استفاده

نمیکنن، میگن بدون 'بنز' و 'ب ام و' جایی نمیرن! اون بوق و کرنای من هم گم شده...

یکی از همین ها دو ماه پیش قرض گرفت و رفت دیگه ازش خبری نشد!

بقیه در ادامه مطلبقهقهه

سعید دقتی فر بازدید : 138 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

جلسه خواستگاری عجیب و غریب...


مادر داماد : ببخشین ، کبریت دارین؟
خانواده عروس : کبریت ؟! کبریت برای چی!؟سوال
مادر داماد : والا پسرم می خواست سیگار بکشه...از خود راضی
خانواده عروس : پس داماد سیگاریه....!؟متفکر
مادر داماد : سیگاری که نه.. والا مشروب خورده ، بعد از مشروب سیگار می چسبه...
خانواده عروس : پس الکلی هم هست..!؟تعجب
مادر داماد : الکلی که نه... والا قمار بازی کرده و باخته ! ما هم مشروب دادیم بهش که یادش برهچشمک
خانواده عروس : پس قمارم بازی می کنه...!؟آخ
مادر داماد : آره... دوستاش توی زندان بهش یاد دادن...
خانواده عروس : پس زندانم بوده...!؟ناراحت
مادر داماد : زندان که نه... والا معتاد بوده ، گرفتنش یه کمی بازداشتش کردن...
خانواده عروس : پس معتادم بوده...!؟سوال
مادر داماد : آره... معتاد بود ، بعد زنش لوش داد...نیشخند
خانواده ی عروس : زنش !!!؟؟؟عصبانی

نتیجه اخلاقی : همیشه موقع خواستگاری رفتن کبریت همراهتون داشته باشین

سعید دقتی فر بازدید : 149 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

داستان خر و زنبور....

در چمنزاری خرها و زنبورها در کنار هم زندگی می کردند.

روزی از روزها خری برای خوردن علف به چمنزار می آید و مشغول خوردن می شود. از

قضا، گل کوچکی را که زنبوری در بین گلهای کوچکش مشغول مکیدن شیره بود،

می کند و زنبور بیچاره که.....


بقیه در ادامه مطلب

سعید دقتی فر بازدید : 155 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

دختری از کوچه باغی میگذشت


یک پسر در راه ناگه سبز گشت


در پی اش افتاد و گفتا او سلام


بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام


دختر اما ناگهان و بی درنگ


سوی او برگشت مانند پلنگ


گفت با او بچه پروی خفناسترس


می دهی زحمت به بانویی چو من؟


من که نامم هست آزیتای صدر


من که زیبایم مثال ماه بدر


من که در نبش خیابان بهار


میکنم در شرکت رایانه کار


دختری چون من که خیلی خانمه


بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه


دختری که خانه اش در شهرک است


کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت


در چه مورد با تو گردد هم کلام


با تو من حرفی ندارم والسلام!!!

سعید دقتی فر بازدید : 120 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

پیرمردی اسبی داشت و با آن اسب زمینش را شخم می‌زد.


روزی آن اسب از دست پیرمرد فرار کرد و در صحرا گم شد.


همسایگان برای ابراز همدردی با پیرمرد، به نزد او آمدند و گفتند:


عجب بد شانسی‌ای آوردی


پیرمرد جواب داد: بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه می‌داند؟


چندی بعد اسب پیرمرد به همراه چند اسب وحشی دیگر


به خانه‌ی پیرمرد بازگشت.


این‌بار همسایگان با خوشحالی به او گفتند:

عجب خوش شانسی‌ای

آوردی!اما پیرم


رد جواب داد: خوش شانسی؟ بد شانسی؟ کسی چه می‌داند؟


بعد از مدتی پسر جوان پیرمرد در حالی که سعی می‌کرد یکی از آن


اسب‌های وحشی را رام کند از روی اسب به زمین خورد و پایش شکست.


باز همسایگان گفتند: “عجب بد شانسی‌ای آوردی!” و این‌بار هم پیرمرد


جواب داد: “بد شانسی؟ خوش شانسی؟ کسی چه می‌داند؟”


در همان هنگام، ماموران حکومتی به روستا آمدند.


آن‌ها برای ارتش به سربازهای جوان احتیاج داشتند.


از این رو هرچه جوان در روستا بود را برای سربازی با خود بردند،


اما وقتی دیدند که پسر پیرمرد پایش شکسته است و نمی‌تواند


راه برود، از بردن او منصرف شدند.


“خوش شانسی؟ بد شانسی؟


چـــه می‌داند؟


هر حادثه‌ای که در زندگی ما روی می‌دهد، دو روی دارد.


یک روی خوب و یک روی بد.


هیچ اتفاقی خوب مطلق و یا بد مطلق نیست.


بهتر است همیشه این دو را در کنار هم ببینیم.


زندگی سرشار از حوادث است…

سعید دقتی فر بازدید : 156 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

علت دروغ گفتن مردها(طنز)

روزی، وقتی هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود ،

تبرش افتاد تو رودخونه وقتی در حال گریه کردن بود یه فرشته اومد و ازش پرسید:

چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن گفت که تبرم توی رودخونه افتاده.

فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت. ''

آیا این تبر توست؟ هیزم شکن جواب داد:

'' نه "

فرشته دوباره به زیر آب رفت و این بار با یه تبر نقره ای برگشت و پرسید که آیا این تبر

توست؟ دوباره، هیزم شکن جواب داد : نه فرشته باز هم به زیر آب رفت و این بار با یه تبر

آهنی برگشت و پرسید آیا این تبرتوست؟ جواب داد:

آره.

فرشته از صداقت مرد خوشحال شد و هر سه تبر را به او داد و هیزم شکن خوشحال روانه

خونه شد یه روز وقتی داشت با زنش کنار رودخونه راه می رفت زنش افتاد توی آب.

(هههههههه )هیزم شکن داشت گریه می کرد که فرشته باز هم اومد و پرسید که چرا

گریه می کنی؟ اوه فرشته،

زنم افتاده توی آب فرشته رفت زیر آب و با جنیفر لوپز برگشت و پرسید

: زنت اینه؟ '' آره ''

هیزم شکن فریاد زد فرشته عصبانی شد. ''

تو تقلب کردی، این نامردیه ،هیزم شکن جواب داد :

اوه، فرشته من منو ببخش. سوء تفاهم شده. میدوونی، اگه به جنیفر لوپز

'' نه''

میگفتم تو میرفتی و با کاترین زتاجونز می اومدی.

و باز هم اگه به کاترین زتاجونز

''نه''

میگفتم تو میرفتی و با زن خودم می اومدی و من هم میگفتم آره .

اونوقت تو هر سه تا رو به من می دادی اما فرشته،

من یه آدم فقیرم و توانایی نگهداری سه تا زن رو ندارم،

و به همین دلیل بود که این بار گفتم آرهخنده

سعید دقتی فر بازدید : 168 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

"\"\""

ﻣﺎﺩﺭ ﻋﺰﯾﺰﺗﺮ ﺍﺯ ﺟﺎﻧﻢ،ﺑﻊ!


ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﮔﻠﻪ ﺟﺪﺍ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻗﺼﺎﺏﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺳﭙﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ

ﺩﻟﯿﻞ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻟﺒﺘﻪ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭﯼ ﻫﻢ ﺷﺪ.


ﺣﺎﺝ ﺭﺣﯿﻢ ﻗﺼﺎﺏ ﻣﺮﺍ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮﺩ. ﺁﻥ ﺷﺐ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﺗﺎ ﺻﺒﺞ

ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺤﺮ ﮐﺮﺩﻡ؛ ﻫﻤﻪﺍﺵ ﺧﻮﺍﺏ ﭼﺎﻗﻮ ﻣﯽﺩﯾﺪﻡ.


ﺻﺒﺢ ﻗﺼﺎﺏ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺁﺏ ﺁﻭﺭﺩ؛ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻨﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﺷﮏ ﺟﻠﻮﯼ ﭼﺸﻤﻬﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ

ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺑﻪ


ﺳﻤﺖ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﻊ ﺑﻊﮐﺮﺩﻡ.

ﻗﺼﺎﺏ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺗﯿﺰ ﮐﺮﺩﻥﭼﺎﻗﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﺿﺎ، ﭘﺴﺮﺵ، ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ ﮐﻪ ﻗﯿﻤﺖ

ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺎﯾﺪ ﻗﯿﻤﺖ ﯾﮏ ﮐﯿﻠﻮ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﯿﺴﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺗﻮﻣﺎﻥ.


ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺻﺒﺢ ﺍﯾﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﻗﻀﺎ ﻣﺎ ﺯﻧﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ.

ﺣﺎﻝ ﻫﻢ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﯼ ﮔﺮﺍﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺧﺮﯾﺪ ﺁﻧﺮﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﺧﯿﺎﻝ

ﻣﻦ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺣﺎﻻ ﺣﺎﻻﻫﺎ ﻣﺮﺩﻧﯽ ﻧﯿﺴﺘﻢ.

ﺍﻣﺎ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺍﺯ ﻗﺼﺎﺏ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﺳﺖ. ﻫﻮﺍﯼ ﻣﺮﺍ ﺩﺍﺭﺩ؛ ﭼﯿﺰﯼ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﮐﻢ ﻧﻤﯽﮔﺬﺍﺭﺩ.


ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺳﺮﻓﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺩﮐﺘﺮ ﺁﻭﺭﺩ.

ﺑﺮﺧﯽ ﺍﺯ ﻣﺸﺘﺮﯾﺎﻥ ﻗﺼﺎﺏ ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻗﯿﻤﺖ ﮔﻮﺷﺖ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭﯼ ﺑﺎﻻ ﺑﺮﻭﺩ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ

ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﺎ


ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺍﺳﺐﻫﺎﯼ ﺭﻭﺳﯽ ﮐﻪ ﺛﺒﺖ ﻣﻠﯽ ﺷﺪﻩﺍﻧﺪ، ﺛﺒﺖ ﻣﻠﯽ ﺑﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺸﻮﯾﻢ

ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ﺍﺭﺯﯼ ﺑﺮﺍﯼﻣﻤﻠﮑﺖ!

ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﺑﺸﻮﺩ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﺩﺍﺭﺩ ﮐﻪ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻓﮑﺮﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺑﮑﻨﻢ.


ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﯽ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺩﺷﺖ ﺁﻭﺭﺩﻩﺍﻧﺪ.

ﭼﺸﻢﻫﺎﯾﺶ ﺷﺒﯿﻪ ﺁﻫﻮ ﺍﺳﺖ. ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺩﺭﺩ ﺩﻝ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﺷﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻡ

ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﻫﻢ ﺍﺯﺵ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﮐﻨﻢ.

ﻣﺎﺩﺭ! ﺩﯾﮕﺮ ﺯﯾﺎﺩﻩ ﻋﺮﺿﯽ ﻧﯿﺴﺖ.


ﺳﻼﻣﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭﺍﻥ ﻭ ﺧﻮﺍﻫﺮﺍﻧﻢ


ﺑﺮﺳﺎﻥ؛ ﺑﻪ ﺳﮓ ﮔﻠﻪ ﻫﻢ ﺳﻼﻡ ﺑﺮﺳﺎﻥ.

سعید دقتی فر بازدید : 157 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

زاهدی کیسه ای گندم نزد آسیابان برد. آسیابان گندم او را در کنار سایر کیسه ها گذاشت تا به نوبت آرد کند. 
زاهد گفت: «اگر گندم مرا زودتر آرد نکنی دعا می کنم خرت سنگ بشود». 
آسیابان گفت: «تو که چنین مستجاب الدعوه هستی دعا کن گندمت آرد بشود.» 

سعید دقتی فر بازدید : 152 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
لطفا تا آخر بخونید
 نصوح مردى بود شبیه زنها ،صدایش نازک بود صورتش مو نداشت و اندامی زنانه داشت او مردی شهوتران بود با سواستفاده از وضع ظاهرش در حمام زنانه کار مى کرد و کسى از وضع او خبر نداشت او از این راه هم امرارمعاش می کرد هم ارضای شهوت.
 
گرچه چندین بار به حکم وجدان توبه کرده بود اما هر بار توبه اش را می شکست.
 
او دلاک و کیسه کش حمام زنانه بود. آوازه تمیزکارى و زرنگى او به گوش همه رسیده و زنان و دختران و رجال دولت و اعیان و اشراف دوست داشتند که وى آنها را دلاکى کند و از او قبلاً وقت مى گرفتند تا روزى در کاخ شاه صحبت از او به میان آمد. دختر شاه به حمام رفت و مشغول استحمام شد.
از قضا گوهر گرانبهاى دختر پادشاه در آن حمام مفقود گشت ، از این حادثه دختر پادشاه در غضب شد و دستور داد که همه کارگران را تفتیش کنند تا شاید آن گوهر ارزنده پیدا شود.
بقیه در ادامه مطلب
سعید دقتی فر بازدید : 108 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

در یک شرکت بزرگ ژاپنی که تولید وسایل آرایشی را برعهده داشت یک مورد به یاد ماندنی اتفاق افتاد

شکایتی از سوی یکی مشتریان به کمپانی رسید . او  اظهار داشته  بود  که  هنگام  خرید  یک بسته صابون  متوجه شده بود که  آن قوطی خالی است.

بلافاصله  با تاکید و پیگیریهای مدیریت ارشد  کارخانه  این مشکل  بررسی ،  و دستور صادر شد که خط بسته بندی اصلاح گردد و قسمت فنی  و مهندسی نیز تدابیر لازمه را جهت پیشگیری از تکرار چنین مسئله ای اتخاذ نماید  .  

مهندسین نیز دست به کار شده و راه حل پیشنهادی خود را چنین ارائه دادند:....  پایش ( مونیتورینگ )  خط بسته بندی با اشعه ایکس

بزودی سیستم مذکور خریداری شده و با تلاش شبانه روزی گروه مهندسین ،‌ دستگاه تولید اشعه ایکس و مانیتورهائی با رزولوشن بالا نصب شده  و خط مذبور تجهیز گردید.

سپس دو نفر اپراتور نیز جهت کنترل دائمی پشت آن دستگاهها به کار گمارده شدند  تا از عبور احتمالی قوطیهای خالی جلوگیری نمایند.  

نکته جالب توجه در این بود که درست همزمان با این ماجرا ،  مشکلی مشابه  نیز در یکی از کارگاههای کوچک تولیدی پیش آمده بود اما آنجا  یک کارمند معمولی و غیر متخصص آنرا به شیوه ای بسیار ساده تر و کم خرجتر حل کرد :  

تعبیه یک دستگاه پنکه در مسیر خط  بسته بندی تا قوطی خالی را باد ببرد !!

سعید دقتی فر بازدید : 149 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
سه نفر جواب آزمایش هایشان را در دست داشتند . به هر سه ، دکتر گفته بود که بر اساس آزمایشات انجام شده به بیماری های لاعلاجی مبتلا شده اند به صورتی که دیگر امیدی به ادامه زندگی برای آنها وجود ندارد .در آینده ای نزدیک عمرشان به پایان می رسد .آنها داشتند در این باره صحبت می کردند که می خواهند باقیمانده عمرشان را چه کار کنند . 
نفر اول گفت :....
  « من در زندگی ام همیشه مشغول کسب و تجارت بوده ام و حالا که نگاه می کنم حتی یک روز از زندگی ام را به تفریح و استراحت نپرداخته ام . اما حالا که متوجه شده ام بیش از چند روزی از عمرم باقی نمانده می خواهم تمام ثروتم را در این چند روز خرج کامجویی و لذت از دنیا کنم. 
می خواهم جاهایی بروم که یک عمر خیال رفتنش را داشتم . چیزهایی را بپوشم که دلم می خواسته اما نپوشیده ام . کارهایی انجام دهم که به علت مشغله زیاد انجام نداده ام و چیزهایی بخورم که تا به حال نخورده ام .» 
نفر دوم می گوید : « من نیز یک عمر درگیر تجارت بوده ام و از اطرافیانم غافل بوده ام . 
اولین کاری که می کنم اینست که می روم سراغ پدر و مادرم و آنها را به خانه ام می آورم تا این چند روز را در کنار آنها و همراه با همسر و فرزندانم سپری کنم . در این چند روز می خواهم به تمام دوستان و فامیلم سر بزنم و از بودن با آنها لذت ببرم . در این چند روز باقی مانده می خواهم نصف ثروتم را صرف کارهای خیر خواهانه و عام المنفعه بکنم . و نیمی دیگر را برای خانواده ام بگذارم تا پس از مرگ من دچار مشکلات مالی نشوند .» 
نفر سوم با شنیدن سخنان دو نفر اول لحظه ای ساکت ماند و اندیشید و سپس گفت : 
« من مثل شما هنوز نا امید نشده ام و امیدم را از زندگی از دست نداده ام . من می خواهم سالهای سال عمر کنم و از زنده بودنم لذت ببرم اولین کاری که من می خواهم انجام بدهم اینست که دکترم را عوض کنم می خواهم سراغ دکترهای با تجربه تر بروم من می خواهم زنده بمانم و زنده می مانم .
سعید دقتی فر بازدید : 100 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

روزی کشاورزی متوجّه شد ساعتش را در انبار علوفه گم کرده است.

 

ساعتی معمولی امّا با خاطره ای از گذشته و ارزشی عاطفی بود.

 

بعد از آن که در میان علوفه بسیار جستجو کرد و آن را نیافت از گروهی کودکان که در بیرون انبار مشغول بازی بودند مدد خواست و وعده داد که هر کسی آن را پیدا کند جایزه ای دریافت نماید.

 

کودکان به محض این که موضوع جایزه مطرح شد به درون انبار هجوم آوردند و تمامی کپّه های علف و یونجه را گشتند امّا باز هم ساعت پیدا نشد.

 

کودکان از انبار بیرون رفتند و درست موقعی که کشاورز از ادامۀ جستجو نومید شده بود،  پسرکی نزد او آمد و از وی خواست به او فرصتی دیگر بدهد.

 

کشاورز نگاهی به او انداخت و با خود اندیشید، "چرا که نه؟ به هر حال، کودکی صادق به نظر میرسد."

 

پس کشاورز کودک را به تنهایی به درون انبار فرستاد.

 

بعد از اندکی کودک در حالی که ساعت را در دست داشت از انبار علوفه بیرون آمد.

 

کشاورز از طرفی شادمان شد و از طرف دیگر متحیّر گشت که چگونه کامیابی از آنِ این کودک شد.

پس پرسید، "چطور موفّق شدی در حالی که بقیه کودکان ناکام ماندند؟"

 

پسرک پاسخ داد، "من کار زیادی نکردم؛ روی زمین نشستم و در سکوت کامل گوش دادم تا صدای تیک تاک ساعت را شنیدم و در همان جهت حرکت کردم و آن را یافتم."

سعید دقتی فر بازدید : 112 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
روزی بهلول بر هارون وارد شد. هارون گفت: ای بهلول مرا پندی ده. بهلول گفت: اگر در بیابانی هیچ آبی نباشد تشنگی بر تو غلبه کند و می خواهی به هلاکت برسی چه می دهی تا تو را جرئه ای آب دهند که خود را سیراب کنی؟ گفت: صد دینار طلا. 
بهلول گفت اگر صاحب آن به پول رضایت ندهد چه می دهی؟ گفت:...  نصف پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس از آنکه آشامیدی، اگر به مرض حیس الیوم مبتلا گردی و نتوانی آن را رفع کنی، باز چه می دهی تا کسی آن مریضی را از بین ببرد؟ 
هارون گفت: نصف دیگر پادشاهی خود را می دهم. بهلول گفت: پس مغرور به این پادشاهی نباش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست. آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکوئی کنی؟!
سعید دقتی فر بازدید : 126 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

میگویند در ایام قدیم دختری تندخو و بد اخلاق وجود داشته که هیج کس حاضر به ازدواج با او نبوده است. پس از چندی پسری از اهالی شهامت به خرج می دهد و تصمیم می گیرد که با وی ازدواج کند. بر خلاف نظر همه ، او میگوید که میتواند دخترک را رام کند. خلاصه پس از مراسم عروسی ، عروس و داماد وارد حجله میشوند و....  چند دقیقه از زفاف که میگذرد پسرک احساس تشنگی میکند . گربه ای در اتاق وجود داشته از او میخواهد که آب بیاورد. چند بار تکرار میکند که ای گربه برو و برای من آب بیاور. گربه بیچاره که از همه جا بی خبر بوده از جایش تکان نمی خورد تا اینکه مرد جوان چاقویش را از غلاف بیرون می کشد و سر از تن گربه جدا میکند. سپس رو یه دختر میکند و میگوید برو آب بیار....

سعید دقتی فر بازدید : 143 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
پادشاه بزرگ یونان، الکساندر، پس از تسخیر کردن حکومت های پادشاهی بسیار، در حال بازگشت به وطن خود بود. در بین راه، بیمار شد و به مدت چند ماه بستری 
گردید.
با نزدیک شدن مرگ، الکساندر دریافت که چقدر پیروزی هایش، سپاه بزرگش، شمشیر
تیزش و همه ی ثروتش بی فایده بوده است. او فرمانده هان ارتش را فرا خواند و گفت:
من این دنیا را بزودی ترک خواهم کرد. اما سه خواسته دارم. لطفاً، خواسته هایم را حتماً
انجام دهید. 
فرمانده هان ارتش درحالی که اشک از گونه هایشان سرازیر شده بود موافقت
کردند که از آخرین خواسته های پادشاهشان اطاعت کنند. الکساندر گفت:...  اولین خواسته ام این است که پزشکان من باید تابوتم را به تنهایی حمل کنند.
ثانیاً، وقتی تابوتم دارد به قبر حمل می گردد ، مسیر منتهی به قبرستان باید با طلا، نقره و سنگ های قیمتی که در خزانه داری جمع آوری کرده ام پوشانده شود. 
سومین و آخرین خواسته این است که هر دو دستم باید بیرون از تابوت آویزان باشد.
مردمی که آنجا گرد آمده بودند از خواسته های عجیب پادشاه تعجب کردند. اما هیچ کس جرأت اعتراض نداشت. فرمانده ی مورد علاقه الکساندر دستش را بوسید و 
روی قلب خود گذاشت و گفت : پادشاها، به شما اطمینان می دهیم که همه ی خواسته هایتان اجرا
خواهد شد. اما بگویید چرا چنین خواسته های عجیبی دارید؟ در پاسخ به این پرسش، الکساندر نفس عمیقی کشید و گفت:
من می خواهم دنیا را آگاه سازم از سه درسی که تازه یاد گرفته ام. می خواهم پزشکان تابوتم را حمل کنند چرا که مردم بفهمندکه هیچ دکتری نمی تواند هیچ کس را 
واقعاً شفا دهد. آن ها ضعیف هستند و نمی توانند انسانی را از چنگال های مرگ نجات دهند.
بنابراین، نگذارید مردم فکر کنند زندگی ابدی دارند.
دومین خواسته ی درمورد ریختن طلا، نقره و جواهرات دیگر در مسیر راه به قبرستان،
این پیام را به مردم می رساند که حتی یک خرده طلا هم نمی توانم با خود ببرم. بگذارید مردم بفهمند که دنبال ثروت رفتن اتلاف وقت محض است. 
سومین خواسته ام یعنی دستهایم بیرون از تابوت باشد، می خواهم مردم بدانند که من با دستان خالی به این دنیا آمده ام و با دستان خالی این دنیا را ترک می کنم.
سعید دقتی فر بازدید : 730 سه شنبه 30 اردیبهشت 1393 نظرات (2)

نوزادی که از داخل رحم دست پزشک را گرفت!!(همراه با عکس)

جنینی كه در این عكسها  دست جراح را در دست خود گرفته جنینی است كه دچار بیماری مادرزادی اسپاینا بیفیدا (spina bifida) (بیرون زدگی نخاع به علت بسته‌نشدن كانال نخاعی) بوده است. در صورتی كه حاملگی و رشد جنین به همین شكل ادامه می‌یافت در ماه های آتی احتمال مرگ و یا فلج جنین بسیار بالا بود و برای اولین بار در تاریخ پزشكی قرار شد این جنین در هفته 21بارداری در داخل رحم مادر توسط جراح تحت عمل قرار گیرد.

نام این كودك ساموئل (Samuel Armas) و نام جراح دكتر جوزف برونر (Dr. Joseph Bruner) است . این عمل در یك مركز پزشكی دانشگاهی (Nashville’s Vanderbuilt University Medical Center) انجام شد.

بعد از عمل، این جنین ( ساموئل فعلی ) دست خود را از داخل رحم خارج كرد و انگشت جراح را در دست گرفت و با قدرت فشرد به شكلی كه دكتر برونر در تن خود ارتعاش و مورموری را احساس كرد. در این لحظه عكاس یو.اس.تودی كه برای ثبت تاریخ اولین جراحی داخل رحم در محل حاضر بود تصویری را شكار كرد كه افكار عمومی‌جهان را تحت تاثیر قرار داد.
 
نوزادی که از داخل رحم دست پزشک را گرفت!!(همراه با عکس)

عكاس می‌گوید من در كناری ایستاده بودم و به رحم مادر نگاه می‌كردم ناگهان لرزش رحم را دیدم و خواستم از آن عكس بگیرم كه ناگهان یك دست از داخل آن خارج شد و دست جراح را فشرد. من عكس خود را گرفته بودم و این داستان آنقدر سریع بود كه پرستار پشت سر من فریاد كشید وآی چه اتفاقی افتاده است.
این عكس به سرعت در فاكس نیوز و سراسر جهان ارتباطات انتشار یافت.
اکنون ده سال از آن زمان میگذرد. مادر ساموئل معتقد است : ”خداوند با استفاده از این عکس به تمام مردم دنیا پیام داده است که نوزاد قبل از تولد هم زنده است. ”ساموئل نیز از احساس خوشایندی صحبت می‌کند که این عکس در او ایجاد کرده است.
سعید دقتی فر بازدید : 520 سه شنبه 30 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

طلاق دختر 12 ساله از شوهر 80 ساله‌اش!

طلاق دختر 12 ساله از شوهر 80 ساله‌اش!
رسانه‌های «عربستان سعودی» اعلام كردند: یك دختر موفق شد با جدا شدن از شوهر 80 ساله خود اولین فردی باشد كه قانون ازدواج در سن پایین را در این كشور نقض كند.
«آلانود الهجالین» ـ یكی از وكلای كمیسیون حقوق بشر دولت عربستان ـ در مصاحبه‌ای با رسانه‌های دولتی این كشور، تصریح كرد: این دختر 12 ساله در نهایت با تلاش وكلای مجرب و حمایت حقوقدانان موفق شد از شوهر 80 ساله خود طلاق بگیرد. این اولین باری است كه چنین اتفاقی در این كشور به وقوع می‌پیوندد و می‌توان نتیجه گرفت كه با این رخداد شاهد اجرایی شدن قانون ازدواج از سن 16 سالگی برای دخترانه باشیم.
این وكیل در ادامه خاطر‌نشان كرد: من امیدوارم دولت با حمایت خود از این طرح و تصویب آن مانع از ازدواجكودكان با مردان و پیرمردان سن و سال‌دار شود، چرا اكه ازدواج در سنین كودكی دختران را از تمامی حق و حقوق شان نظیر تحصیل، استفاده از دوران كودكی و حضور مفید در اجتماع محروم و دور می‌كند.
در گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس آمده است كه این دختر 12 ساله سال گذشته به اصرار پدر و بنا به مصلحت خانوادگی با پسرعموی پدرش و در قبال جهیزیه‌ای به ارزش 85 هزار ریال، معادل 23 هزار دلار ازدواجكرد.
گفتنی است، ازدواج كودكان كمتر از 16 سال در اكثر كشورهای آفریقایی، یمن و عربستان و میان افراد قبایل یك امر عادی تلقی می‌شود و دختران در ازای بهای كمی به پیرمردان واگذار می‌شوند.
سعید دقتی فر بازدید : 155 سه شنبه 30 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

رفاقت به معنی حضور در کنار فردی دیگر نیست بلکه به معنی حضور در درون اوست

 

قبل از اینکه اخم کنی، کاملا مطمئن شو که هیچ سوژه ای برای لبخند زدن وجود ندارد

هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند

یگانه خواهی شد…. و دنیا را در آغوش خواهی گرفت تنها اگر موضوعات گذشته را فراموش کنی و از نو شروع کنی ! فرشته ی کوچک … میلاد دوباره ات مبارک

خوشبختی بر سه ستون استوار است: فراموش کردن گذشته، غنیمت شمردن حال و امیدوار بودن به آینده

خداوند اغلب اوقات به دیدن ما می آید ولی اکثر مواقع ما خانه نیستیم

برای آنکس که تو را در آئینه می بیند جوابی مناسبی داشته باش

برگ در هنگام زوال می افتدمیوه در هنگام کمال می افتدبنگر که چگونه می افتی چون برگی زردو یا سیبی سرخ

آنچه که هستی هدیه خداوند به توست و آنچه که می شوی ، هدیه تو به خداوند. پس بی نظیر باش..
کسی که در زندگی چرایی داشته باشد با هر چگونه ای خواهد ساخت !

به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته

باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است

عشق، افسر زندگی و سعادت جاودانی است.

مایوس نباش زیرا ممکن است آخرین کلیدی که در جیب داری،در را باز کند.
چیزی را که می خواهید با تهدید به دست بیاورید با تبسم زودتر به آن میرسید.

به هر کاری که اراده کنیم،توانا هستیم،اگرآنگونه که سزاوار است،پیگیر آن باشیم

سلام تنها هدیه ای است که هزینه نداره

در هر ملت چراغی است که به عموم افراد نور می دهد و آن معلم است
از دست دادن امیدی پوچ و آرزویی محال خود موفقیت و پیشرفت بزرگی است

گاه یک لبخند، یک جمله کوتاه، یک خط و یا یک نگاه می تواند بهترین هدیه باشد

سرنوشت سه دفعه بهت دروغ میگه؟ اولین بار وقتی به دنیات میاره دومین بار وقتی عاشقت میکنه سومین بار هم زندگی رو ازت میگیره تا بفهمی همش خواب بود و بس

آدم‌ها مثل یه کتاب میمونن که تا وقتی تموم نشدن، برای دیگران با ارزش هستند، پس مواظب باش که خودت رو تند تند برای دیگران ورق

عشق مانند جنگ است……آسان شروع می شود…….سخت پایان می یابد………و فراموش کردنش محال است.

فاصله تابش خود را بر دیگران تنظیم کن خداوند خورشید را در جایی نهاد که گرم کند ولی نسوزاند

هیچ گاه چشمانت را برای کسی که مفهموم نگاهت را نمی فهمد گریان نکن

همیشه سقوط آدم از وقتی شروع می شود که فکر می کند دارد پرواز می کند

چرا ما تنها زمانی به خدا رو می کنیم که بخواهیم از غیر ممکن ،ممکن بسازیم؟

زیبایی زندگی در آنچه بدست آوردیم نیست…زیبایی زندگی به راهیست که رفته ایم. ۲- ما در هیچ سرزمینی زندگی نمی کنیم، ما حتی بر کرۀ زمین هم زندگی نمی کنیم، منزل حقیقی ما قلب کسانی است که دوستشان داریم

ما همیشه صداهای بلند را میشنویم، پررنگ ها را میبینیم، سخت ها را میخواهیم. غافل ازینکه خوبها آسان میآیند، بی رنگ می مانند و بی صدا می روند

دوست کسی است که من با او میتوانم صمیمی باشم و جلوی او با صدای بلند فکر کنم. امرسون

تقدیر چیزی جز علل دانسته نشده نیست

عشق رو میشه تو دستای خسته پدر دید …. و توی نگاه نگران مادر … نه تو دستای منتظر یه غریبه

همیشه وقتی داری گریه میکنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره ولی اونی که بات گریه میکنه عاشقته

هرگاه احساس کردی که گناه کسی آنقدر بزرگ است که نمی توانی او را ببخشی بدان که اشکال در کوچکی قلب توست نه در بزرگی گناه

مانند پرنده ای باش که روی شاخه سست وضعیف لحظه ای می نشیند
و آواز می خواند
و احساس سرما می کند شاخه می لرزد ولی با این حال
به آواز خواندن خود ادامه می دهد 
زیرا مطمئن است
که بال و پر دارد
سعید دقتی فر بازدید : 145 سه شنبه 30 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

* افرادی که بیشترین وقت خود را صرف زندگی دیگران می‏کنند (مشاوره، راهنمایی و …)، از رسیدن به زندگی خود باز می‏مانند.

 

* کسانی که می‏گویند "من نباید این راز را فاش کنم اما فقط به تو می‏گویم" دقیقا راز شما را نیز به همین صورت برای دیگران بازگو می‏نمایند.

* گفتن حقیقت مهم است؛ این مهم نیست که ما راست می‏گوییم و دیگران اشتباه می‏کنند.

* هیچ هدفی بدون طی کردن مسیر و راه آن دست یافتنی نیست.

* کسانی که سر خود را مانند کبک در برف فرو می‏برند در واقع لگد دیگران را به جان می‏خرند.

* آنچه که در ظاهر هر شخص می‏بینیم، به ندرت دقیقا همان چیزی است که آن شخص واقعا هست.

* جرات و شهامت این نیست که روبروی شیر بایستیم بلکه این است که بفهمیم چطور می‏توان از شر او جان سالم بدر برد.

* ما از همان اول پدر و مادر زاده نشده‏ایم، بلکه باید بیاموزیم که چطور می‏توان پدر و مادر بود.

* کلماتی که بر زبان جاری می‏گردند، قدرت خود را از ما گرفته‏اند زیرا از خود هیچ قدرتی ندارند.
* افراد خردمند در سکوت به سر می‏برند تا بیش از هر چیز صدای تمنای خود را بشنوند.

 
سعید دقتی فر بازدید : 157 سه شنبه 30 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

چرا به شهر تبریز، شهر اولین‌ها گفته می شود؟

                                          
 اولین چاپخانه در سال 1227 توسط شاهزاده عباس میرزا در تبریز تاسیس شد و 12 سال بعد دومین چاپخانه در تهران تاسیس گردید.
                                       
برای اولین بار کتب خارجی در تبریز ترجمه گردید که از آن جمله عبارتند از:
 پطر کبیر، شارل دوازدهم، اسکندر کبیر                                   

 

اولین رمان ایران به نام ((ستارگان فریب خورده- حکایت یوسف شاه سراج)) توسط میرزا فتحعلی آخوند زاده در تبریز به رشته تحریر در آمد.                            

اولین دایرهّ المعارف توسط محمد رضا زنوزی تبریزی نوشته شد.                              

اولین کتابخانه عمومی توسط میرزاحسن خان خازن لشگر در سال 1312 در تبریز تاسیس شد                         

اولین سینمای ایران پس از پنج سال از اختراع جهانی آن (توسط برادرن لومیر)، در تبریز با نام سولّی(آفتاب) تاسیس گردید                                

اولین نمایشنامه و تئاتر در تبریز به سال 1261 شکل گرفت.                                   

 اولین عکاسخانه توسط قاسم میرزا در تبریز راه اندازی شد.                            

اولین فوتبالیست شاغل در اروپا (بلژیک) به نام حسین صدقیانی از اهالی تبریز در سالهای 1309-1311 بهترین گل زن باشگاههای این کشور بود و در فینال جام باشگاههای بلژیک با به ثمر رساندن سه گل باعث قهرمانی تیم رویال شالروا اسپورتینگ کلوپ در مقابل تیم بروکسل گردید.                      

  در زمینه پزشکی:

 - نخستین طبیب محصل فرنگ

 - نخستین کتابهای پزشکی

 -نخستین آبله‌کوبی

 - نخستین دانشکده پرستاری مامائی

 - نخستین دندانهای مصنوعی

 - اولین عمل قلب باز

 - پیوند قلب برروی سگها

و نخستین عمل پیوند کلیه توسط دکتر جواد هیات در سال 1347 در تبریز به انجام رسید

  اولین هوانورد ایرانی به نام کلنل محمد تقی خان پسیان از اهالی تبریز بود.                                

 اولین کارخانه اسلحه و مهمات در شهر تبریز بنا نهاده شد.
                                    
 اولین کارخانه چینی سازی در شهر تبریز ساخته شد                             

اولین کارخانه تولید برق در این شهر و اولین خیابانی که در آن از چراغهای برقی استفاده شد خیابان چراغ گازی تبریز بود

 اولین ضرابخانه ماشینی و انتشار اسکناس از فعالیت های این شهر اولین ها بود.                                 

اولین شهر ایران که صاحب تلفن شد تبریز بود.
                                 
اولین انجمن زنان در تبریز توسط صاحب سلطان خانم تشکیل گردید.
                                 
اولین بلدیه و نظمیه پلیس مردمی و شهرداری ایران متعلق به تبریز است                              

اولین مهمانخانه توسط میرزا اسحق خان معززالدوله در تبریز پذیرای مهمان گردید.

اولین مدرسه کر و لال ها توسط جبار باغچه بان و اولین مدرسه نابینایان توسط یک میسیون آلمانی و اولین مدارس حرفه ای و بازرگانی توسط محمدعلی تربیت و اولین کودکستان توسط ابوالقاسم فیوضات در تبریز بنا گذاشته شد.                                  
اولین پایگاه لرزه نگاری در تبریز (شهر زلزله خیز) بنا گذاشته شد.                               
 !

 !

 !                             

خجالت بکشید ، بازم برای ترک ها جوک میسازید !!؟
؟

سعید دقتی فر بازدید : 165 دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

دیروز پس از یک هفته که مگسی در خانه ام میگشت، جنازه اش را روی
میز کارم پیدا کردم.

یک هفته بود که با هم زندگی میکردیم. شبها که دیر میخوابیدم، تا آخرین دقیقه
ها دور سرم میچرخید. صبح ها اگر دیر از خواب بیدار می شدم، خبری از او هم
نبود. شاید او هم مانند من، سر بر کتابی گذاشته و خوابیده بود.

در گشت و گذار اینترنتی، متوجه شدم که عمر بسیاری از مگس های خانگی در دمای
معمولی حدود ۷ تا ۲۱ روز است.

با خودم... شمردم. حدود ۷ روز بود که این مگس را میدیدم. این مگس قسمت اصلی یا
شاید تمام عمرش را در خانه ی من زندگی کرده بود. احساسم نسبت به او تغییر کرد.
به جسدش که بیجان روی میز افتاده بود، خیره شده بودم.

غصه خوردم. این مگس چه دنیای بزرگی را از دست داده است. لابد فکر میکرده
«دنیا» یک خانه ی ۵۰ متری است که روزها نور از «ماوراء» به درون آن می تابد و
شبها، تاریکی تمام آن را فرا میگیرد. شاید هم مرا بلایی آسمانی میدیده که به
مکافات خطاهایش، بر او نازل گشته ام!

شاید نسبت آن مگس به خانه ی من، چندان با نسبت من به عالم، متفاوت نباشد.

من مگس های دیگر خانه ام را با این دقت نگاه نکرده ام. شاید در میان آنها هم
رقابت برای اینکه بر کدام طبقه کتابخانه بنشینند وجود داشته.

شاید در میان آنها هم مگس دانشمندی بوده است که به دیگران «تکامل» می آموخته و
میگفته که ما قبل از اینکه «بال» در بیاوریم، شبیه این انسانهای بدبخت بوده
ایم.

شاید به تناسخ هم اعتقاد داشته باشند و فکر کنند در زندگی قبلی انسانهایی بوده
اند که در اثر کار نیک، به مقام «مگسی» نائل آمده اند.

شاید برخی از آنها فیلسوف بوده باشند. شاید در باره فلسفه ی زندگی مگسی، حرف
ها گفته و شنیده باشند.

شاید برخی از آنها تمام عمر را با حسرت مهاجرت به خانه ی همسایه سر کرده باشند.

مگسی را یادم میآید که تمام یک هفته ی عمرش را پشت شیشه نشسته بود به امید
اینکه روزی درها باز شود و به خانه ی همسایه مهاجرت کند…

مگس دیگری را یادم آمد که تمام هفت روز عمرش را بی حرکت بر سقف دستشویی نشسته
بود. تو گویی که فکر میکرد با برخواستن از سقف، سقوط خواهد کرد. یا شاید از
ترس اینکه بیرون این اتاق بسته ی محبوس، جهنمی برپاست…

بالای سر مگس مرده نشستم و با او حرف زدم:

کاش میدانستی که دنیا بسیار بزرگ تر از این خانه ی کوچک است.

کاش جرأت امتحان کردن دنیاهای جدید را داشتی.

کاش تمام عمر هفت روزه ی خود را بر نخستین دانه ی شیرینی که روی میز من دیدی،
صرف نمیکردی.

کاش لحظه ای از بال زدن خسته نمیشدی، وقتی که قرار بود برای همیشه اینجا روی
این میز، متوقف شوی.

آن مگس را روی میزم نگاه خواهم داشت تا با هر بار دیدنش به خاطر بیاورم که:

عمر من در مقایسه با عمر جهان از عمر این مگس نیز کوتاه تر است. شاید در خاطرم
بماند که دنیا، بزرگتر و پیچیده تر از چیزی است که می بینم و می فهمم. شاید در
خاطرم بماند که بر روی نخستین شیرینی زندگی، ماندگار نشوم.

نمیخواهم مگس گونه زندگی کنم. بر می خیزم. دنیا را میگردم و به خاطر خواهم
سپرد که عمر کوتاه است و دنیا، بزرگ.

بزرگتر و متنوع تر از چیزی که چشمانم، به من نشان میدهد…   

 

  << لطفا نظر یادتون نره باتشکر مدیریت وب>>

سعید دقتی فر بازدید : 135 دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

ورزشگاه المپیک برلین (به آلمانی: Berlin Olympiastadion)‏ ورزشگاه در شهر برلین آلمان است. این ورزشگاه بیش از ۷۶۱۶۶ نفر ظرفیت دارد.

ابتدا در مکان کنونی این استادیوم، ورزشگاهی برای بازی‌های بازی‌های المپیک تابستانی ۱۹۱۶ ساخته شد (آن بازی‌ها به علت جنگ جهانی اول، برگزار نشدند). اما ورزشگاه کنونی برای بازی‌های المپیک تابستانی ۱۹۳۶ ساخته شد و در همان بازی‌ها نیز افتتاح شد. معماری آن کار ورنر ماخ است.

عکس استادیوم المپیک برلین
جدا از پیشینهٔ غنی این استادیوم در بازی‌های المپیک، به عنوان استادیوم فوتبال نیز شناخته شده‌است و ورزشگاه خانگی تیم فوتبال هرتابرلین به شمار می‌آید.


استادیوم المپیک میزبان سه بازی در جام جهانی فوتبال ۱۹۷۴ بود و در جام جهانی فوتبال ۲۰۰۶ هم میزبان شش بازی و من‌جمله بازی فینال بود. فینال جام حذفی آلمان نیز هر سال همین‌جا برگزار می‌شود .

المپیک تابستانی ۱۹۳۶ و اتفاقات معروفی مثل طلا گرفتن جسی اوونز نیز در همین ورزشگاه رخ داد.

سعید دقتی فر بازدید : 223 دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

سیگنال ایدونا پارک نام استادیوم فوتبال معروفی در شهر دورتموند آلمان است. نام تاریخی این ورزشگاه وست فالن یا وست‌فالن‌استادیون است و نام کنونی، نامی تجاری است که تنها از دسامبر ۲۰۰۵ تا ژوئن ۲۰۱۶ برجا خواهد ماند.

عکس استادیوم سیگنال ایدونا پارک
این ورزشگاه از میزبانان جام جهانی ۲۰۰۶ بود و بازی‌هایی از مرحلهٔ اول، یک هشتم نهایی و نیمه نهایی در آن انجام شد. تاریخا بعضی بازی‌های جام جهانی فوتبال ۱۹۷۴ و فینال جام یوفا ۲۰۰۱ هم همین‌جا برگزار شده‌اند.


این استادیوم، ورزشگاه خانگی تیم فوتبال بوروسیا دورتموند است و با بیش از هشتاد هزار نفر ظرفیت، بزرگ‌ترین ورزشگاه آلمان به شمار می‌آید و به همین سبب لقب "خانهٔ اپرای فوتبال آلمان" را کسب کرده است.

سعید دقتی فر بازدید : 136 دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

استمفورد بریج (به انگلیسی: Stamford Bridge)‏ نام ورزشگاه اختصاصی باشگاه چلسی انگلستان است که در غرب شهر لندن قرار دارد.

این ورزشگاه ظرفیت ۴۱۸۴۱ نفر تماشاگر را دارد که از این نظر هفتمین ورزشگاه بزرگ در لیگ برتر انگلستان به حساب می‌آید.

 

عکس استادیوم استمفورد بریج
عملیات احداث استمفورد بریج در سال ۱۸۷۶ آغاز شد و یک سال بعد در ۱۸۷۷ میلادی ورزشگاه افتتاح گردید.در ایتدا این ورزشگاه مورد استفاده ورزش دو و می‌دانی بوده‌است تا اینکه در سال ۱۹۰۴ برادران گاس و جوزف میرز ورزشگاه را خریداری کرده و پس از تا به امروز فقط بازی‌های تیم چلسی در آن برگزار می‌شود. این ورزشگاه در سال ۱۹۹۰ مورد بازسازی و تعمیرات قرار گرفته‌است.

توسعه

در سال ۱۹۳۰ قسمت جنوبی ورزشگاه برای تماشاچیان ساخته شد که قسمتی از آن مسقف بود.در سال ۱۹۳۹ دو طبقه کوچک در قسمت شمالی ورزشگاه ساخته شد که در جنگ جهانی دوم تخریب شد و در سال ۱۹۷۵ بازسازی شد.این قسمت در سال ۱۹۳۹ به دلیل دستورالعمل‌های امنیتی بسته شد.

در سال ۱۹۶۴-۶۵ سکوهای غربی ساخته شد.این قسمت در سال ۱۹۹۸ تخریب و بازسازی شد.قسمت شرقی ورزشگاه نیز در سال ۱۹۷۳ ساخته شده‌است.

بیشترین حضور تماشاگران در استمفورد بریج به سال ۱۹۳۵ باز می‌گردد. در ۱۲ اکتبر این سال تیم آرسنال به این ورزشگاه آمد و ۸۲۹۰۵ تماشاگر را به شهرآورد شهر لندن کشاند.

کمترین تعداد تماشاگران حاضر نیز به سال ۱۹۰۶ و دیدار تیم چلسی با تیم لینکولن باز می‌گردد؛ که تنها ۳۰۰۰ نفر در ورزشگاه حضور داشتند.

میانگین حضور تماشاگران

    مسابقات لیگ برتر
    فصل ۲۰۰۱-۲۰۰۰ (۳۴۷۰۰)
    فصل ۲۰۰۲-۲۰۰۱ (۳۸۸۳۴)
    فصل ۲۰۰۳-۲۰۰۲ (۳۹۷۸۴)
    فصل ۲۰۰۴-۲۰۰۳ (۴۱۲۳۴)
    فصل ۲۰۰۵-۲۰۰۴ (۴۱۸۷۰)
    فصل ۲۰۰۶-۲۰۰۵ (۴۱۹۰۲)
    فصل ۲۰۰۷-۲۰۰۶ (۴۱۹۰۹)
    فصل ۲۰۰۸-۲۰۰۷ (۴۱۳۹۷)
    فصل ۲۰۰۹-۲۰۰۸ (۴۱۶۴۶)

بازی‌های بین‌المللی

    تیم آماتور انگلیس ۹ - ۱ هلند - ۱۹۰۹
    انگلیس ۱ - ۰ اسکاتلند - ۱۹۱۳
    انگلیس ۶ - ۰ ولز - ۱۹۲۹
    انگلیس ۴ - ۳ اتریش - ۱۹۳۲
    انگلیس ۴ - ۱ سوییس - ۱۹۴۶

دسترسی

استادیوم استمفورد بریج در لندن از طریق جاده فولهام و فقط با ده دقیقه پیاده‌روی از ایستگاه فولهام برادوی در متروی لندن قابل دسترسی است.

سعید دقتی فر بازدید : 169 دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

آنفیلد نام ورزشگاه باشگاه لیورپول است. این ورزشگاه در سال ۱۸۸۴ ساخته شد که در آن زمان مالک این ورزشگاه اورتون بود که در سال ۱۸۹۲ به مالکیت لیورپول درآمد.

عکس استادیوم آنفیلد

 

یادبودها

آنفیلد دارای دو دروازه ورودی است که این دروازه ها به احترام دو مربی بزرگ باشگاه، باب پیسلی و دیگری بیل شنکلی نامگذاری شده است . باب پیسلی موفق شدلیورپول را به سه قهرمانی در جام باشگاه های اروپا و ۶ قهرمانی در لیگ اول انگلستان در دو دهه ۷۰و ۸۰ برساند و بیل شنکلی که در دهه ۵۰ به یکباره تیم را از بحران خارج نمود وبه اوج موفقیت در دهه ۶۰ رساند.به روی سر در دروازه شنکلی جمله معروف هرگز تنها نخواهی رفت آورده شده که در مدخل ورودی این دروازه، بیرون ازفروشگاه باشگاه مجسمه ای از بیل شنکلی وجود دارد و همچنین در تونلی که بازیکنان به سوی میدان می روند، لوحی یادبود از بیل شنکلی است که این جملات به روی آن حک شده است : « این آنفیلد است یاد آور جوانانی که برای ما بازی می کردند و نیز یاد آور موقعیتی است که آن ها برای ما فراهم ساختند» .

یکی از معروفترین قسمت های آنفیلد، The Boot Room به شمار می آید به این خاطر که مربیان معروفی از جمله بیل شنکلی، باب پیسلی، فاگان و کنی داگلیش در این اتاق مدت ها به صرف چای و بحث راجع به تیم، نقشه کشیدن برای شکست رقبا و همچنین برنامه ریزی برای تیم می پرداختند . ضمناً لوح یادبودی برای زنده نگه داشتن خاطره کشته شدگان فاجعه ی هیلزبورو در این مکان وجود دارد که هواداران تیم و رقیب با گذاشتن گل، خاطرات آن واقعه تلخ را یاد آوری میکنند . در فاجعه هیلزبوروو ۹۶ نفر از هواداران لیورپول به علت ازدحام بیش از حد جمعیت کشته شدند .

جایگاه معروف کوپ

این جایگاه در جنوب غربی ورزشگاه قرار دارد وجایگاه پر شورترین هواداران در سراسر دنیاست .نام کوپ از کوههای Spion kop واقع در آفریقای جنوبی گرفته شده است که ارتش انگلستان در آنجا تلفات سنگینی را در جنگ بوئر دوم داد به همین خاطر بسیاری از تیم های انگلیسی جایگاهی به نام کوپ در ورزشگاه های خود به یاد کشته شدگان آن جنگ بوجود آردند مانند بلکپول، شفیلد یونایتد، ولور همپتون و چند تیم دیگر که از بین آنها جایگاه کوپ در ورزشگاه آنفیلد مشهورتر است .این جایگاه در سال ۱۹۰۶ ساخته شد . هواداران جایگاه کوپ حامیان اصلی باشگاه به حساب می آیند که نقش بسزایی در پیروزی های تیم به عهده دارند و نیز همواره به عنوان طرفداران باوفا ی باشگاه تلقی می شوند .این جایگاه در ابتدا می توانست در برگیرنده ۳۰۰۰۰ نفر شود اما برای امنیت تماشاگران گنجایش این جایگاه در سال ۱۹۷۵ ، ۲۲۰۰۰ نفر شد که در سال ۱۹۸۹ پس از رخ دادن فاجعه هیلزبورو تا حدی برای امنیت ورزشگاه، ظرفیت این جایگاه باز هم کاهش پیدا کرد . در سال ۱۹۹۴ جایگاه کوپ بازسازی شد و اکنون ظرفیت رایج آن ۱۲۴۰۹ نفر می باشد.هواداران کوپ شعار های مهیجی را در هنگام بازی زمزمه می کنند زمانی که لیورپول به طرف آن ها بازی می کنند، هواداران با سر دادن یک شعار قدیمی و محلی ( توپ را بچسبان به گل ) تیم را برای گلزنی تشویق می کنند .

جایگاه اصلی و زمینی برای گرم کردن بازیکنان ذخیره

این جایگاه در سال ۱۹۷۳ بازسازی شد و کمترین تغییر را تا به امروز داشته که گنجایش آن به ۱۲۲۷۷ نفر می رسد . در این قسمت بازیکنان ذخیره دو تیم نزدیک زمین مسابقه مستقر می شوند که زمینی کوچک نیز برای گرم کردن بازیکنان ذخیره وجود دارد .

جایگاه صد سالگی

این جایگاه در سال ۱۹۶۳ ساخته شد که قبلا به نام جایگاه جاده کملین معروف بود و گنجایش ۶۶۰۰ نفر را داشت . در دهه ۷۰ نقشه باشگاه این بود که تمام خانه های اطراف جاده کملیش را بخرد و با ویران کردن آن ها این جایگاه را گسترش دهد.در سال ۱۹۸۱ باشگاه تقریباً تمام خانه ها در این جاده را خرید اما نقشه گسترش جایگاه دقیقاً یک دهه به تأخیر افتاد زیرا آغای جان و خانم نورا میسون حاضر به فروش خانه خود نبودند تا اینکه سرانجام در سال ۱۹۹۰ خانه خود را ترک گفتند و کار توسعه جایگاه شروع شد که اکنون گنجایش این جایگاه به ۱۱۷۶۲ نفر رسیده است . در این جایگاه، مسئولان باشگاه و افراد برجسته فوتبال و نیز کارگردان تلویزیونی مستقر می شوند . جایگاه جدید در جشن صد سالگی باشگاه در سال ۱۹۹۲ افتتاح شد که به همین خاطر به آن جایگاه صد سالگی(Centenary) می گویند.

جایگاه خیابان آنفیلد

این جایگاه در سال ۱۹۹۸ بازسازی شد که گنجایش ۹۰۷۴ نفر را دارد و شامل قسمت هواداران خارجی می شود که در طبقه پایین قرار می گیرند و تنها ۲۰۰۰ صندلی برای آن ها درنظر گرفته شده است . از این جایگاه، هواداران خانگی نیز سهم می برند و تعدادی از هواداران نیز در بالای قسمت مهمان جای می گیرند .

تعداد صفحات : 2

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 55
  • کل نظرات : 29
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 8
  • آی پی امروز : 36
  • آی پی دیروز : 27
  • بازدید امروز : 39
  • باردید دیروز : 28
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 68
  • بازدید ماه : 67
  • بازدید سال : 138
  • بازدید کلی : 68,369
  • کدهای اختصاصی

    Up Page
    کد پرش به بالای صفحه وب