loading...
وب سایت شخصی سعید دقتی فر
سعید دقتی فر بازدید : 126 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

میگویند در ایام قدیم دختری تندخو و بد اخلاق وجود داشته که هیج کس حاضر به ازدواج با او نبوده است. پس از چندی پسری از اهالی شهامت به خرج می دهد و تصمیم می گیرد که با وی ازدواج کند. بر خلاف نظر همه ، او میگوید که میتواند دخترک را رام کند. خلاصه پس از مراسم عروسی ، عروس و داماد وارد حجله میشوند و....  چند دقیقه از زفاف که میگذرد پسرک احساس تشنگی میکند . گربه ای در اتاق وجود داشته از او میخواهد که آب بیاورد. چند بار تکرار میکند که ای گربه برو و برای من آب بیاور. گربه بیچاره که از همه جا بی خبر بوده از جایش تکان نمی خورد تا اینکه مرد جوان چاقویش را از غلاف بیرون می کشد و سر از تن گربه جدا میکند. سپس رو یه دختر میکند و میگوید برو آب بیار....

سعید دقتی فر بازدید : 143 چهارشنبه 31 اردیبهشت 1393 نظرات (0)
پادشاه بزرگ یونان، الکساندر، پس از تسخیر کردن حکومت های پادشاهی بسیار، در حال بازگشت به وطن خود بود. در بین راه، بیمار شد و به مدت چند ماه بستری 
گردید.
با نزدیک شدن مرگ، الکساندر دریافت که چقدر پیروزی هایش، سپاه بزرگش، شمشیر
تیزش و همه ی ثروتش بی فایده بوده است. او فرمانده هان ارتش را فرا خواند و گفت:
من این دنیا را بزودی ترک خواهم کرد. اما سه خواسته دارم. لطفاً، خواسته هایم را حتماً
انجام دهید. 
فرمانده هان ارتش درحالی که اشک از گونه هایشان سرازیر شده بود موافقت
کردند که از آخرین خواسته های پادشاهشان اطاعت کنند. الکساندر گفت:...  اولین خواسته ام این است که پزشکان من باید تابوتم را به تنهایی حمل کنند.
ثانیاً، وقتی تابوتم دارد به قبر حمل می گردد ، مسیر منتهی به قبرستان باید با طلا، نقره و سنگ های قیمتی که در خزانه داری جمع آوری کرده ام پوشانده شود. 
سومین و آخرین خواسته این است که هر دو دستم باید بیرون از تابوت آویزان باشد.
مردمی که آنجا گرد آمده بودند از خواسته های عجیب پادشاه تعجب کردند. اما هیچ کس جرأت اعتراض نداشت. فرمانده ی مورد علاقه الکساندر دستش را بوسید و 
روی قلب خود گذاشت و گفت : پادشاها، به شما اطمینان می دهیم که همه ی خواسته هایتان اجرا
خواهد شد. اما بگویید چرا چنین خواسته های عجیبی دارید؟ در پاسخ به این پرسش، الکساندر نفس عمیقی کشید و گفت:
من می خواهم دنیا را آگاه سازم از سه درسی که تازه یاد گرفته ام. می خواهم پزشکان تابوتم را حمل کنند چرا که مردم بفهمندکه هیچ دکتری نمی تواند هیچ کس را 
واقعاً شفا دهد. آن ها ضعیف هستند و نمی توانند انسانی را از چنگال های مرگ نجات دهند.
بنابراین، نگذارید مردم فکر کنند زندگی ابدی دارند.
دومین خواسته ی درمورد ریختن طلا، نقره و جواهرات دیگر در مسیر راه به قبرستان،
این پیام را به مردم می رساند که حتی یک خرده طلا هم نمی توانم با خود ببرم. بگذارید مردم بفهمند که دنبال ثروت رفتن اتلاف وقت محض است. 
سومین خواسته ام یعنی دستهایم بیرون از تابوت باشد، می خواهم مردم بدانند که من با دستان خالی به این دنیا آمده ام و با دستان خالی این دنیا را ترک می کنم.
سعید دقتی فر بازدید : 729 سه شنبه 30 اردیبهشت 1393 نظرات (2)

نوزادی که از داخل رحم دست پزشک را گرفت!!(همراه با عکس)

جنینی كه در این عكسها  دست جراح را در دست خود گرفته جنینی است كه دچار بیماری مادرزادی اسپاینا بیفیدا (spina bifida) (بیرون زدگی نخاع به علت بسته‌نشدن كانال نخاعی) بوده است. در صورتی كه حاملگی و رشد جنین به همین شكل ادامه می‌یافت در ماه های آتی احتمال مرگ و یا فلج جنین بسیار بالا بود و برای اولین بار در تاریخ پزشكی قرار شد این جنین در هفته 21بارداری در داخل رحم مادر توسط جراح تحت عمل قرار گیرد.

نام این كودك ساموئل (Samuel Armas) و نام جراح دكتر جوزف برونر (Dr. Joseph Bruner) است . این عمل در یك مركز پزشكی دانشگاهی (Nashville’s Vanderbuilt University Medical Center) انجام شد.

بعد از عمل، این جنین ( ساموئل فعلی ) دست خود را از داخل رحم خارج كرد و انگشت جراح را در دست گرفت و با قدرت فشرد به شكلی كه دكتر برونر در تن خود ارتعاش و مورموری را احساس كرد. در این لحظه عكاس یو.اس.تودی كه برای ثبت تاریخ اولین جراحی داخل رحم در محل حاضر بود تصویری را شكار كرد كه افكار عمومی‌جهان را تحت تاثیر قرار داد.
 
نوزادی که از داخل رحم دست پزشک را گرفت!!(همراه با عکس)

عكاس می‌گوید من در كناری ایستاده بودم و به رحم مادر نگاه می‌كردم ناگهان لرزش رحم را دیدم و خواستم از آن عكس بگیرم كه ناگهان یك دست از داخل آن خارج شد و دست جراح را فشرد. من عكس خود را گرفته بودم و این داستان آنقدر سریع بود كه پرستار پشت سر من فریاد كشید وآی چه اتفاقی افتاده است.
این عكس به سرعت در فاكس نیوز و سراسر جهان ارتباطات انتشار یافت.
اکنون ده سال از آن زمان میگذرد. مادر ساموئل معتقد است : ”خداوند با استفاده از این عکس به تمام مردم دنیا پیام داده است که نوزاد قبل از تولد هم زنده است. ”ساموئل نیز از احساس خوشایندی صحبت می‌کند که این عکس در او ایجاد کرده است.
سعید دقتی فر بازدید : 520 سه شنبه 30 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

طلاق دختر 12 ساله از شوهر 80 ساله‌اش!

طلاق دختر 12 ساله از شوهر 80 ساله‌اش!
رسانه‌های «عربستان سعودی» اعلام كردند: یك دختر موفق شد با جدا شدن از شوهر 80 ساله خود اولین فردی باشد كه قانون ازدواج در سن پایین را در این كشور نقض كند.
«آلانود الهجالین» ـ یكی از وكلای كمیسیون حقوق بشر دولت عربستان ـ در مصاحبه‌ای با رسانه‌های دولتی این كشور، تصریح كرد: این دختر 12 ساله در نهایت با تلاش وكلای مجرب و حمایت حقوقدانان موفق شد از شوهر 80 ساله خود طلاق بگیرد. این اولین باری است كه چنین اتفاقی در این كشور به وقوع می‌پیوندد و می‌توان نتیجه گرفت كه با این رخداد شاهد اجرایی شدن قانون ازدواج از سن 16 سالگی برای دخترانه باشیم.
این وكیل در ادامه خاطر‌نشان كرد: من امیدوارم دولت با حمایت خود از این طرح و تصویب آن مانع از ازدواجكودكان با مردان و پیرمردان سن و سال‌دار شود، چرا اكه ازدواج در سنین كودكی دختران را از تمامی حق و حقوق شان نظیر تحصیل، استفاده از دوران كودكی و حضور مفید در اجتماع محروم و دور می‌كند.
در گزارش خبرگزاری آسوشیتدپرس آمده است كه این دختر 12 ساله سال گذشته به اصرار پدر و بنا به مصلحت خانوادگی با پسرعموی پدرش و در قبال جهیزیه‌ای به ارزش 85 هزار ریال، معادل 23 هزار دلار ازدواجكرد.
گفتنی است، ازدواج كودكان كمتر از 16 سال در اكثر كشورهای آفریقایی، یمن و عربستان و میان افراد قبایل یك امر عادی تلقی می‌شود و دختران در ازای بهای كمی به پیرمردان واگذار می‌شوند.
سعید دقتی فر بازدید : 155 سه شنبه 30 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

 

رفاقت به معنی حضور در کنار فردی دیگر نیست بلکه به معنی حضور در درون اوست

 

قبل از اینکه اخم کنی، کاملا مطمئن شو که هیچ سوژه ای برای لبخند زدن وجود ندارد

هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند

یگانه خواهی شد…. و دنیا را در آغوش خواهی گرفت تنها اگر موضوعات گذشته را فراموش کنی و از نو شروع کنی ! فرشته ی کوچک … میلاد دوباره ات مبارک

خوشبختی بر سه ستون استوار است: فراموش کردن گذشته، غنیمت شمردن حال و امیدوار بودن به آینده

خداوند اغلب اوقات به دیدن ما می آید ولی اکثر مواقع ما خانه نیستیم

برای آنکس که تو را در آئینه می بیند جوابی مناسبی داشته باش

برگ در هنگام زوال می افتدمیوه در هنگام کمال می افتدبنگر که چگونه می افتی چون برگی زردو یا سیبی سرخ

آنچه که هستی هدیه خداوند به توست و آنچه که می شوی ، هدیه تو به خداوند. پس بی نظیر باش..
کسی که در زندگی چرایی داشته باشد با هر چگونه ای خواهد ساخت !

به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته

باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است

عشق، افسر زندگی و سعادت جاودانی است.

مایوس نباش زیرا ممکن است آخرین کلیدی که در جیب داری،در را باز کند.
چیزی را که می خواهید با تهدید به دست بیاورید با تبسم زودتر به آن میرسید.

به هر کاری که اراده کنیم،توانا هستیم،اگرآنگونه که سزاوار است،پیگیر آن باشیم

سلام تنها هدیه ای است که هزینه نداره

در هر ملت چراغی است که به عموم افراد نور می دهد و آن معلم است
از دست دادن امیدی پوچ و آرزویی محال خود موفقیت و پیشرفت بزرگی است

گاه یک لبخند، یک جمله کوتاه، یک خط و یا یک نگاه می تواند بهترین هدیه باشد

سرنوشت سه دفعه بهت دروغ میگه؟ اولین بار وقتی به دنیات میاره دومین بار وقتی عاشقت میکنه سومین بار هم زندگی رو ازت میگیره تا بفهمی همش خواب بود و بس

آدم‌ها مثل یه کتاب میمونن که تا وقتی تموم نشدن، برای دیگران با ارزش هستند، پس مواظب باش که خودت رو تند تند برای دیگران ورق

عشق مانند جنگ است……آسان شروع می شود…….سخت پایان می یابد………و فراموش کردنش محال است.

فاصله تابش خود را بر دیگران تنظیم کن خداوند خورشید را در جایی نهاد که گرم کند ولی نسوزاند

هیچ گاه چشمانت را برای کسی که مفهموم نگاهت را نمی فهمد گریان نکن

همیشه سقوط آدم از وقتی شروع می شود که فکر می کند دارد پرواز می کند

چرا ما تنها زمانی به خدا رو می کنیم که بخواهیم از غیر ممکن ،ممکن بسازیم؟

زیبایی زندگی در آنچه بدست آوردیم نیست…زیبایی زندگی به راهیست که رفته ایم. ۲- ما در هیچ سرزمینی زندگی نمی کنیم، ما حتی بر کرۀ زمین هم زندگی نمی کنیم، منزل حقیقی ما قلب کسانی است که دوستشان داریم

ما همیشه صداهای بلند را میشنویم، پررنگ ها را میبینیم، سخت ها را میخواهیم. غافل ازینکه خوبها آسان میآیند، بی رنگ می مانند و بی صدا می روند

دوست کسی است که من با او میتوانم صمیمی باشم و جلوی او با صدای بلند فکر کنم. امرسون

تقدیر چیزی جز علل دانسته نشده نیست

عشق رو میشه تو دستای خسته پدر دید …. و توی نگاه نگران مادر … نه تو دستای منتظر یه غریبه

همیشه وقتی داری گریه میکنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره ولی اونی که بات گریه میکنه عاشقته

هرگاه احساس کردی که گناه کسی آنقدر بزرگ است که نمی توانی او را ببخشی بدان که اشکال در کوچکی قلب توست نه در بزرگی گناه

مانند پرنده ای باش که روی شاخه سست وضعیف لحظه ای می نشیند
و آواز می خواند
و احساس سرما می کند شاخه می لرزد ولی با این حال
به آواز خواندن خود ادامه می دهد 
زیرا مطمئن است
که بال و پر دارد
سعید دقتی فر بازدید : 145 سه شنبه 30 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

* افرادی که بیشترین وقت خود را صرف زندگی دیگران می‏کنند (مشاوره، راهنمایی و …)، از رسیدن به زندگی خود باز می‏مانند.

 

* کسانی که می‏گویند "من نباید این راز را فاش کنم اما فقط به تو می‏گویم" دقیقا راز شما را نیز به همین صورت برای دیگران بازگو می‏نمایند.

* گفتن حقیقت مهم است؛ این مهم نیست که ما راست می‏گوییم و دیگران اشتباه می‏کنند.

* هیچ هدفی بدون طی کردن مسیر و راه آن دست یافتنی نیست.

* کسانی که سر خود را مانند کبک در برف فرو می‏برند در واقع لگد دیگران را به جان می‏خرند.

* آنچه که در ظاهر هر شخص می‏بینیم، به ندرت دقیقا همان چیزی است که آن شخص واقعا هست.

* جرات و شهامت این نیست که روبروی شیر بایستیم بلکه این است که بفهمیم چطور می‏توان از شر او جان سالم بدر برد.

* ما از همان اول پدر و مادر زاده نشده‏ایم، بلکه باید بیاموزیم که چطور می‏توان پدر و مادر بود.

* کلماتی که بر زبان جاری می‏گردند، قدرت خود را از ما گرفته‏اند زیرا از خود هیچ قدرتی ندارند.
* افراد خردمند در سکوت به سر می‏برند تا بیش از هر چیز صدای تمنای خود را بشنوند.

 
سعید دقتی فر بازدید : 157 سه شنبه 30 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

چرا به شهر تبریز، شهر اولین‌ها گفته می شود؟

                                          
 اولین چاپخانه در سال 1227 توسط شاهزاده عباس میرزا در تبریز تاسیس شد و 12 سال بعد دومین چاپخانه در تهران تاسیس گردید.
                                       
برای اولین بار کتب خارجی در تبریز ترجمه گردید که از آن جمله عبارتند از:
 پطر کبیر، شارل دوازدهم، اسکندر کبیر                                   

 

اولین رمان ایران به نام ((ستارگان فریب خورده- حکایت یوسف شاه سراج)) توسط میرزا فتحعلی آخوند زاده در تبریز به رشته تحریر در آمد.                            

اولین دایرهّ المعارف توسط محمد رضا زنوزی تبریزی نوشته شد.                              

اولین کتابخانه عمومی توسط میرزاحسن خان خازن لشگر در سال 1312 در تبریز تاسیس شد                         

اولین سینمای ایران پس از پنج سال از اختراع جهانی آن (توسط برادرن لومیر)، در تبریز با نام سولّی(آفتاب) تاسیس گردید                                

اولین نمایشنامه و تئاتر در تبریز به سال 1261 شکل گرفت.                                   

 اولین عکاسخانه توسط قاسم میرزا در تبریز راه اندازی شد.                            

اولین فوتبالیست شاغل در اروپا (بلژیک) به نام حسین صدقیانی از اهالی تبریز در سالهای 1309-1311 بهترین گل زن باشگاههای این کشور بود و در فینال جام باشگاههای بلژیک با به ثمر رساندن سه گل باعث قهرمانی تیم رویال شالروا اسپورتینگ کلوپ در مقابل تیم بروکسل گردید.                      

  در زمینه پزشکی:

 - نخستین طبیب محصل فرنگ

 - نخستین کتابهای پزشکی

 -نخستین آبله‌کوبی

 - نخستین دانشکده پرستاری مامائی

 - نخستین دندانهای مصنوعی

 - اولین عمل قلب باز

 - پیوند قلب برروی سگها

و نخستین عمل پیوند کلیه توسط دکتر جواد هیات در سال 1347 در تبریز به انجام رسید

  اولین هوانورد ایرانی به نام کلنل محمد تقی خان پسیان از اهالی تبریز بود.                                

 اولین کارخانه اسلحه و مهمات در شهر تبریز بنا نهاده شد.
                                    
 اولین کارخانه چینی سازی در شهر تبریز ساخته شد                             

اولین کارخانه تولید برق در این شهر و اولین خیابانی که در آن از چراغهای برقی استفاده شد خیابان چراغ گازی تبریز بود

 اولین ضرابخانه ماشینی و انتشار اسکناس از فعالیت های این شهر اولین ها بود.                                 

اولین شهر ایران که صاحب تلفن شد تبریز بود.
                                 
اولین انجمن زنان در تبریز توسط صاحب سلطان خانم تشکیل گردید.
                                 
اولین بلدیه و نظمیه پلیس مردمی و شهرداری ایران متعلق به تبریز است                              

اولین مهمانخانه توسط میرزا اسحق خان معززالدوله در تبریز پذیرای مهمان گردید.

اولین مدرسه کر و لال ها توسط جبار باغچه بان و اولین مدرسه نابینایان توسط یک میسیون آلمانی و اولین مدارس حرفه ای و بازرگانی توسط محمدعلی تربیت و اولین کودکستان توسط ابوالقاسم فیوضات در تبریز بنا گذاشته شد.                                  
اولین پایگاه لرزه نگاری در تبریز (شهر زلزله خیز) بنا گذاشته شد.                               
 !

 !

 !                             

خجالت بکشید ، بازم برای ترک ها جوک میسازید !!؟
؟

سعید دقتی فر بازدید : 164 دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

دیروز پس از یک هفته که مگسی در خانه ام میگشت، جنازه اش را روی
میز کارم پیدا کردم.

یک هفته بود که با هم زندگی میکردیم. شبها که دیر میخوابیدم، تا آخرین دقیقه
ها دور سرم میچرخید. صبح ها اگر دیر از خواب بیدار می شدم، خبری از او هم
نبود. شاید او هم مانند من، سر بر کتابی گذاشته و خوابیده بود.

در گشت و گذار اینترنتی، متوجه شدم که عمر بسیاری از مگس های خانگی در دمای
معمولی حدود ۷ تا ۲۱ روز است.

با خودم... شمردم. حدود ۷ روز بود که این مگس را میدیدم. این مگس قسمت اصلی یا
شاید تمام عمرش را در خانه ی من زندگی کرده بود. احساسم نسبت به او تغییر کرد.
به جسدش که بیجان روی میز افتاده بود، خیره شده بودم.

غصه خوردم. این مگس چه دنیای بزرگی را از دست داده است. لابد فکر میکرده
«دنیا» یک خانه ی ۵۰ متری است که روزها نور از «ماوراء» به درون آن می تابد و
شبها، تاریکی تمام آن را فرا میگیرد. شاید هم مرا بلایی آسمانی میدیده که به
مکافات خطاهایش، بر او نازل گشته ام!

شاید نسبت آن مگس به خانه ی من، چندان با نسبت من به عالم، متفاوت نباشد.

من مگس های دیگر خانه ام را با این دقت نگاه نکرده ام. شاید در میان آنها هم
رقابت برای اینکه بر کدام طبقه کتابخانه بنشینند وجود داشته.

شاید در میان آنها هم مگس دانشمندی بوده است که به دیگران «تکامل» می آموخته و
میگفته که ما قبل از اینکه «بال» در بیاوریم، شبیه این انسانهای بدبخت بوده
ایم.

شاید به تناسخ هم اعتقاد داشته باشند و فکر کنند در زندگی قبلی انسانهایی بوده
اند که در اثر کار نیک، به مقام «مگسی» نائل آمده اند.

شاید برخی از آنها فیلسوف بوده باشند. شاید در باره فلسفه ی زندگی مگسی، حرف
ها گفته و شنیده باشند.

شاید برخی از آنها تمام عمر را با حسرت مهاجرت به خانه ی همسایه سر کرده باشند.

مگسی را یادم میآید که تمام یک هفته ی عمرش را پشت شیشه نشسته بود به امید
اینکه روزی درها باز شود و به خانه ی همسایه مهاجرت کند…

مگس دیگری را یادم آمد که تمام هفت روز عمرش را بی حرکت بر سقف دستشویی نشسته
بود. تو گویی که فکر میکرد با برخواستن از سقف، سقوط خواهد کرد. یا شاید از
ترس اینکه بیرون این اتاق بسته ی محبوس، جهنمی برپاست…

بالای سر مگس مرده نشستم و با او حرف زدم:

کاش میدانستی که دنیا بسیار بزرگ تر از این خانه ی کوچک است.

کاش جرأت امتحان کردن دنیاهای جدید را داشتی.

کاش تمام عمر هفت روزه ی خود را بر نخستین دانه ی شیرینی که روی میز من دیدی،
صرف نمیکردی.

کاش لحظه ای از بال زدن خسته نمیشدی، وقتی که قرار بود برای همیشه اینجا روی
این میز، متوقف شوی.

آن مگس را روی میزم نگاه خواهم داشت تا با هر بار دیدنش به خاطر بیاورم که:

عمر من در مقایسه با عمر جهان از عمر این مگس نیز کوتاه تر است. شاید در خاطرم
بماند که دنیا، بزرگتر و پیچیده تر از چیزی است که می بینم و می فهمم. شاید در
خاطرم بماند که بر روی نخستین شیرینی زندگی، ماندگار نشوم.

نمیخواهم مگس گونه زندگی کنم. بر می خیزم. دنیا را میگردم و به خاطر خواهم
سپرد که عمر کوتاه است و دنیا، بزرگ.

بزرگتر و متنوع تر از چیزی که چشمانم، به من نشان میدهد…   

 

  << لطفا نظر یادتون نره باتشکر مدیریت وب>>

سعید دقتی فر بازدید : 134 دوشنبه 29 اردیبهشت 1393 نظرات (0)

ورزشگاه المپیک برلین (به آلمانی: Berlin Olympiastadion)‏ ورزشگاه در شهر برلین آلمان است. این ورزشگاه بیش از ۷۶۱۶۶ نفر ظرفیت دارد.

ابتدا در مکان کنونی این استادیوم، ورزشگاهی برای بازی‌های بازی‌های المپیک تابستانی ۱۹۱۶ ساخته شد (آن بازی‌ها به علت جنگ جهانی اول، برگزار نشدند). اما ورزشگاه کنونی برای بازی‌های المپیک تابستانی ۱۹۳۶ ساخته شد و در همان بازی‌ها نیز افتتاح شد. معماری آن کار ورنر ماخ است.

عکس استادیوم المپیک برلین
جدا از پیشینهٔ غنی این استادیوم در بازی‌های المپیک، به عنوان استادیوم فوتبال نیز شناخته شده‌است و ورزشگاه خانگی تیم فوتبال هرتابرلین به شمار می‌آید.


استادیوم المپیک میزبان سه بازی در جام جهانی فوتبال ۱۹۷۴ بود و در جام جهانی فوتبال ۲۰۰۶ هم میزبان شش بازی و من‌جمله بازی فینال بود. فینال جام حذفی آلمان نیز هر سال همین‌جا برگزار می‌شود .

المپیک تابستانی ۱۹۳۶ و اتفاقات معروفی مثل طلا گرفتن جسی اوونز نیز در همین ورزشگاه رخ داد.

تعداد صفحات : 6

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 55
  • کل نظرات : 29
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 8
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 23
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 23
  • بازدید سال : 94
  • بازدید کلی : 68,325
  • کدهای اختصاصی

    Up Page
    کد پرش به بالای صفحه وب